سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از فضل دانشت آن است که دانشت را کم انگاری. [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :45
بازدید دیروز :55
کل بازدید :312480
تعداد کل یاداشته ها : 117
103/2/7
9:57 ع
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
محمد رضا آقابیگی[226]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
سروهای سرافراز (( همیشه با تو )) هو اللطیف مبادا روی لاله ها پا گذاریم خانه متروک همسفرمهتاب امٌل عروج .: شهر عشق :. بانک مقاله آدمک ها شاهراه اندیشه آرمان(بازگشتی دوباره) به نام وجود باوجودی که وجودبی وجودم عشق الهی: نگاه به دین با عینک عشق و عاشقی از قرآن بپرس Ask quran نگاه مشرقی دوستان همدم دربدران سکوت عشق ذخیره خدا آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام مذهب عشق مذهبی عدل الهی Divine Justice پرتگاه ناگفته های آبجی کوچیکه عاشق دلباخته وبلاگ رسمی کتایون پیام محبت شناخت اراء و افکار ضالّه همسفر عشق شمیم یار... نافذ فصل سکوت من گذشته من گل نرگس Narcissus طلسم شدگان مـن او چاپی دوم خانه اطلاعات به وسعت دنیا به وسعت دنیا خاطرات یک زندگی یه دل خسته یک کلام حرف خودمونی .:(( به یاد رضا )):. دختـــــر غربتـــی دنیای واقعی اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار از یک روحانی دختر ی با کو له‏با ر ی ا ز ا مید عاشقانه های گودزیلا بی سرزمین تر از باد یه پرستویی که قلبش شکسته خلوت تنهایی زیبایی سایه خداوند بر کهکشانهاست ساقیا قدحی ریز که ما باده پرستیم ::. یاغی ترین .:: وبلاگ ایران اسلام دوست عزیز سلام داستان و راه های توحید جویان بزرگ تا.............شقایق او برای دم هر ثانیه ام رحمتی بود عظیم! گل ارکیده زیر درخت گل خدای که به ما لبخند میزند باسیدعلی‏تافتح‏قدس‏ومکه باورم کن کوچولوها مانا کوثر چهاردیواری توهم یک عشق....... چاه بانک اس ام اس و جوک سیب سایت تخصصی گوشی موبایل عطش کلبه احزان سایت ویژه یک جالب برای دیدن فلش ایمل ریاست کانون رشد (سیروس دولت پور) باشگاه اندیشه سایت خبری سایت تکچین سایت مخ زن آموزش زبان انگلیسی سایت سیامک انصاری (کیانوش) سایت شبهای برره بید جیگر موزیک آموزش رایانه و مهارت icdl به زبان فارسی دایره المعارف فارسی آدرسهای اینترنت سایت زن روز (ویژه خانم ها - مد لباس ) محاسبه طول عمر (به روش کاملا پزشکی ) کاریکاتور بازیگران سینمای ایران سایت مهران مدیری شقایق دهقان (گل یاسمن بانو) سایت مناجات وبلاگ رییس جمهور (آقای محمود احمدی نژاد) پیوند به سایتهای دولتی سایت عمو پورنگ دوربین نت (آرشیو عکس) کسب در آمد و جوک و sms سایت کانون فرهنگی و تربیتی رشد لحظه‏ی دیدار بازار شپش فروشها خدا بود و دیگر هیچ نبود...!!! برای تو چرا و چگونه...؟؟؟ کویر خیال سکوت :.: : نماز،یک هدیه الهی :.: : تا شکوفه ی عشق اینک از حال به آینده پلی باید زد....... وبلاگ تفریحی Fashens چشم انداری بر ژاپن من نگاشت سایت پاسخگو (سئوالات شرعی ) حنانه خواهر سیب مخمل افتاب حقیقت هنرهای رزمی وبلاگ کانون رشد ناحیه 3 کرج
بچه‌های سبز را می‌شناسید؟

در طول سال‌های طولانی تاریخ بشر و انسان‌های متعددی در مناطق مختلف زمین پیدا شده‌اند که کسی از گذشته آنها باخبر نیست. بچه‌هایی که نمی‌دانند که هستند و از کجا آمده‌اند و حتی به هیچ یک از زبان‌های دنیا سخن نمی‌گویند. فرضیه‌های متفاوت و ضد و نقیضی درباره این کودکان ارایه شده ولی هنوز هیچ‌یک از آن فرضیات به اثبات نرسیده‌اند. یکی از این موارد که بحث و مطالعات گسترده‌ای روی آن انجام گرفته و کتاب‌های متعددی پیرامون آن به رشته تحریر درآمده است، داستان یا افسانه بچه‌های سبز است که معماری آن هیچ‌گاه حل نشده است.

مابین سال‌های 1135 و 1154 میلادی دو کودک عجیب در منطقه‌ای در حوالی «وول‌پیت» واقع در کشور انگلستان پیدا شدند.

در آن روز کشاورزان در حال برداشت محصولات کشاورزی از مزارع خود بودند که صدای گریه توام با ترس و وحشت دو کودک را شنیدند. آنها کارهای خود را رها کردند و در آن دور و اطراف به دنبال منبع صدا گشتند و سرانجام دو کودک را پیدا کردند. آنها یک پسر و یک دختر بودند که وحشت‌زده و چسبیده به هم در نزدیکی یک گودال روی زمین نشسته بودند. آنها با زبانی که برای هیچ‌یک از کشاورزان آشنا نبود و از آن سر درنمی‌آوردند گریه می‌کردند و فریاد می‌کشیدند. لباس‌هایشان از جنس ناشناخته‌ای بود و ظاهر عجیبی داشت. ولی عجیب‌تر از همه این بود که آنها پوستی سبزرنگ داشتند.

این دو کودک به منزل مردی به نام «ریچارد دو کالن» که فرد خوشنامی در منطقه بود، برده شدند و او موافقت کرد که از آنها نگهداری کند. اما این بچه‌ها هیچ چیزی نمی‌خوردند و هر نوع غذا یا آشامیدنی که جلوی آنها می‌گذاشتند رد می‌کردند تا اینکه یکی از ساکنین خانه یک ظرف غلاف خالی لوبیا سبز را روی میز گذاشت. بچه‌ها با ولع به سوی ظرف رفتند و به آن چنگ زدند و غلاف‌ها را باز کردند ولی وقتی دیدند داخل غلاف‌ها لوبیا نیست شروع به گریه و فریاد نمودند. وقتی دانه‌های لوبیا را جلوی آنها گذاشتند آنها با اشتها لوبیاها را خوردند تا سیر شوند و تا مدت‌ها بعد غذای روزانه آنها همین بود.

این دو دختر و پسر به زندگی خود در میان انسان‌ها ادامه دادند و همه به آنها توجه نشان می‌دادند و از آنها مراقبت می‌کردند. ولی پسرک کم‌کم ضعیف و ضعیف‌تر شد تا اینکه بالاخره یک روز از دنیا رفت. اما دختر سالم و سلامت بود و انرژی زیادی داشت. به مرور زمان رنگ سبزپوست او تغییر کرد و رنگ پوستش مثل دیگران شد. مدت‌ها گذشت و دخترک کم‌کم یاد گرفت به زبان مردم منطقه صحبت کند. آنچه او از زادگاه و ریشه خود به اطرافیان گفت تنها راز پیدایش و کشف او و برادرش را عمیق‌تر کرد.

او گفت که او و برادرش از سرزمینی آمده‌اند که خورشید ندارد. مردم آنجا سبزپوست هستند و در روشنایی گرگ و میش ابدی زندگی خود را سپری می‌کنند. وقتی از او پرسیدند چطور شد که او و برادرش از آن گودال بیرون آمدند، جواب زیادی برای گفتن نداشت. او فقط گفت که او و برادرش صدای زنگ‌هایی را شنیدند و به دنبال آن صدا راه افتادند.... ناگهان خود را درون گودال یافتند و نور شدیدی به چشمانشان خورد.

این دختر مدت زیادی در میان مردم زندگی کرد و با یکی از مردان محلی نیز ازدواج کرد ولی هیچ‌گاه نتوانست در حل معمای ریشه و زادگاه اصلی خود و برادرش و رسیدن اسرارآمیزشان به «وول‌پیت» کمک بیشتری بکند.

اختلاف نظرهـا

نظرها و داستان‌های مختلفی درباره این کودکان و ریشه آنها وجود دارد. یک داستان می‌گوید که این بچه‌ها گفته‌اند اهل «سرزمین تابناک» هستند و سرزمین تابناک آن سوی یک دریای بزرگ است. داستان دیگری می‌گوید که این بچه‌ها اهل سرزمینی به نام «سن مارتین» بودند و گفته‌اند سن مارتین سرزمین پر از کلیساست و مردم مسیحی آن پیوسته در کلیسا به عبادت می‌پردازند.

تاکنون جامعه‌شناسان و مردم‌شناسان بسیاری بر روی این دو کودک و داستان کشف آنها تحقیق کرده‌اند. «پل هریس» در کتاب خود «دوران فورتین» می‌گوید: چگونگی رسیدن بچه‌ها به وول پیت به دو صورت بیان شده است. در داستان اول بچه‌ها به دنبال صدای زنگ یا ناقوس از راه یک راهروی زیرزمینی به گودال می‌رسند و داستان دوم می‌‌گوید: بچه‌ها با گردباد شدید به آنجا آمدند. هریس همچنین ادعا می‌کند؛ تغییر رنگ پوست دختر به خاطر تغییر در تغذیه و نوع جدید غذاهای مصرفی او بوده است.

«رادلی دیوس» می‌نویسد: «لباس‌های بچه‌ها چیزی شبیه پیراهن بوده است.» «کاترین بریگز» در کتاب «پریان» می‌نویسد: «دختر سبز» ادعا می‌کرد که در کشوری در زیرزمین زندگی می‌کرده است. «مارگارت روآن» در کتاب «خانه شیطان» می‌گوید: کسی که از بچه‌ها نگهداری می‌کرد «ریچارد و کاین» نام داشت که ثروتمندترین زمین‌دار آن منطقه بود. او همچنین می‌گوید: دخترک می‌گفت؛ سرزمین من زیاد از اینجا (وول پیت) دور نیست. ولی رودخانه‌ای از نور آن را از اینجا جدا کرده است!

منبع:Anomalies


  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام دوستان با دو مطلب جدید و جذاب در خدمت شما هستم
+ سلام دوستان با دو مقاله جدید در خدمتم سر بزنید دست خالی برنمی گردید
+ سلام دوستان اگر دوست دارید در مورد سریال جومونگ اطلاعاتی بیشتر بدانید به وبلاگم سر بزنید دست خالی برنمی گردید