سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ساکت می گردد تا سلامت بماند و می پرسد تا بفهمد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :12
بازدید دیروز :47
کل بازدید :312494
تعداد کل یاداشته ها : 117
103/2/8
4:36 ص
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
محمد رضا آقابیگی[226]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
سروهای سرافراز (( همیشه با تو )) هو اللطیف مبادا روی لاله ها پا گذاریم خانه متروک همسفرمهتاب امٌل عروج .: شهر عشق :. بانک مقاله آدمک ها شاهراه اندیشه آرمان(بازگشتی دوباره) به نام وجود باوجودی که وجودبی وجودم عشق الهی: نگاه به دین با عینک عشق و عاشقی از قرآن بپرس Ask quran نگاه مشرقی دوستان همدم دربدران سکوت عشق ذخیره خدا آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام مذهب عشق مذهبی عدل الهی Divine Justice پرتگاه ناگفته های آبجی کوچیکه عاشق دلباخته وبلاگ رسمی کتایون پیام محبت شناخت اراء و افکار ضالّه همسفر عشق شمیم یار... نافذ فصل سکوت من گذشته من گل نرگس Narcissus طلسم شدگان مـن او چاپی دوم خانه اطلاعات به وسعت دنیا به وسعت دنیا خاطرات یک زندگی یه دل خسته یک کلام حرف خودمونی .:(( به یاد رضا )):. دختـــــر غربتـــی دنیای واقعی اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار از یک روحانی دختر ی با کو له‏با ر ی ا ز ا مید عاشقانه های گودزیلا بی سرزمین تر از باد یه پرستویی که قلبش شکسته خلوت تنهایی زیبایی سایه خداوند بر کهکشانهاست ساقیا قدحی ریز که ما باده پرستیم ::. یاغی ترین .:: وبلاگ ایران اسلام دوست عزیز سلام داستان و راه های توحید جویان بزرگ تا.............شقایق او برای دم هر ثانیه ام رحمتی بود عظیم! گل ارکیده زیر درخت گل خدای که به ما لبخند میزند باسیدعلی‏تافتح‏قدس‏ومکه باورم کن کوچولوها مانا کوثر چهاردیواری توهم یک عشق....... چاه بانک اس ام اس و جوک سیب سایت تخصصی گوشی موبایل عطش کلبه احزان سایت ویژه یک جالب برای دیدن فلش ایمل ریاست کانون رشد (سیروس دولت پور) باشگاه اندیشه سایت خبری سایت تکچین سایت مخ زن آموزش زبان انگلیسی سایت سیامک انصاری (کیانوش) سایت شبهای برره بید جیگر موزیک آموزش رایانه و مهارت icdl به زبان فارسی دایره المعارف فارسی آدرسهای اینترنت سایت زن روز (ویژه خانم ها - مد لباس ) محاسبه طول عمر (به روش کاملا پزشکی ) کاریکاتور بازیگران سینمای ایران سایت مهران مدیری شقایق دهقان (گل یاسمن بانو) سایت مناجات وبلاگ رییس جمهور (آقای محمود احمدی نژاد) پیوند به سایتهای دولتی سایت عمو پورنگ دوربین نت (آرشیو عکس) کسب در آمد و جوک و sms سایت کانون فرهنگی و تربیتی رشد لحظه‏ی دیدار بازار شپش فروشها خدا بود و دیگر هیچ نبود...!!! برای تو چرا و چگونه...؟؟؟ کویر خیال سکوت :.: : نماز،یک هدیه الهی :.: : تا شکوفه ی عشق اینک از حال به آینده پلی باید زد....... وبلاگ تفریحی Fashens چشم انداری بر ژاپن من نگاشت سایت پاسخگو (سئوالات شرعی ) حنانه خواهر سیب مخمل افتاب حقیقت هنرهای رزمی وبلاگ کانون رشد ناحیه 3 کرج
                                                        دستهای شفا بخش امام عشق
    
    
    دیدار امام زمان(عج) پیش از آن که به عاملی، زمانی یا مکانی بستگی داشته باشد، به عوامل روحی و معنوی وابسته است. باید حجاب از چهره‌ جان و دیده دل برداشته شود، تا قابلیت دیدار حاصل آید. آن‌کس که دل به مهر جمالش باخته و هوای وصال او را در جان می‌‌پرورد بیش از هر چیز باید به ترک گناه بیندیشد و به انجام واجبات و مستحبات اهتمام ورزد، چون خود آن حضرت فرمودند: (اگر نامه‌های عمل شیعیان که در هر هفته به ساحت مقدس عرضه می‌‌شود، سنگین‌تر از بار گناهانی نبود که ناخوشایند آن بزرگوار و خلاف توقع و انتظار ایشان از یاوران‌شان است، این دوری و جدایی به درازا نمی‌‌کشید).
    گفتم که روی خوبت، از من چرا نهان است؟
                                                                             گفتا تو خود حجابی، ور نه رخم عیان است


    با نگاهی گذرا به شرح حال کسانی که در طی دوران غیبت کبرای مولا امام زمان(عج) سعادت شرفیابی به حضور مقدسش را داشته یا از کرامات و معجزات و عنایات خاصه آن حضرت بهره‌مند گشته‌اند، می‌‌توان دریافت که بیشترین و مهم‌ترین عامل در حصول این توفیق الهی برای آنان همان توجه قلبی و مواظبت‌های عملی و رعایت تقوی و استمرار، برگونه‌ای خاص از عبادت خداوند و اطاعت اولیایش بوده است. با این همه نقش زمان‌هایی خاص، چون شب‌های جمعه، نیمه شعبان، نیمه‌رجب؛ مکان‌هایی خاص، چون مکه مکرمه، مسجد سهله و مسجد جمکران، برای حصول دیدار قائم آل محمد(عج) و بهره‌مندی از عنایت و الطاف آن حضرت، نباید نادیده گرفته شود.
    به یقین شیفتگانی که در راه محبت مولای خویش، دست از هوای نفس شسته و جان خویش را از کژی‌ها پیراسته و دل به معنویت‌ها آراسته‌اند یا حداقل به حالت اضطرار رسیده‌اند، اگر از برکات زمانی مناسب چون شب جمعه و مکانی مناسب چون مسجد جمکران بهره‌ گیرند، آسان‌تر به وصال می‌‌رسند و بی‌‌پرده‌تر از فیوضات آن امام رحمت تاثیر می‌‌پذیرند.
    وقتی بناست مسجد جمکران، خانه حجه‌بن‌الحسن(عج) و مهمانخانه او باشد، طبیعی است که شرافت حضور آن حضرت را بیشتر درمی‌یابید و بدیهی است که زائر این مسجد، خصوصا آنگاه که با معرفت و حضور قلب و با شوق دیدار و توسل خالصانه آمده باشد، سعادت بهر‌ه‌وری از عنایات خاصه آن حضرت را بیشتر داشته باشد.
    این تاریخ مسجد جمکران است، مسجد مخصوص امام زمان(عج) که هزار و اندی سال پیش، به دستور حضرتش ساخته شد، آکنده از هزاران خاطره شیرین، از معجزات و کرامات و الطاف خاص آن بزرگوار رئوف، نسبت به شیعیانی که از دور و نزدیک، با کوله‌باری از امید برای شفا طلبیدن یا حاجت خواستن یا رخصت دیدار یافتن، به آستان مقدسش مشرف می‌‌شده‌اند.
    آنچه پیش رو دارید تنها نمونه‌ای از این هزاران خاطره است. هزاران خاطره‌‌ای که اکثر آنها چه‌بسا در هیچ دفتری ثبت نشده و بر هیچ زبانی تکرار نشده باشد. با این همه همین چند نمونه کوتاه، برگزیده شده از دفتر ثبت کرامات مسجد مقدس جمکران، از آن رو که نشانه‌ای از استمرار این عنایت‌ها در گذشته و حال و آینده به شمار می‌‌رود، مایه امیدواری بسیار است برای آنها که به جستجوی نشانی و به طلب عنایتی، روی به این مسجد می‌‌آورند.


     شفای پسر بچه فلج


    یکی از اعضای هیات امنای مسجد مقدس جمکران که بیش از بیست سال است توفیق خدمت به این مسجد را دارد، چنین نقل می‌‌کند:
    (دقیقا خاطرم نیست که سال 51 بود یا 52 شب جمعه‌ای بود و من طبق معمول به مسجد مشرف شده بودم. جلوی ایوان مسجد قدیمی، کنار مرحوم حاج ابوالقاسم - کارمند مسجد که داخل دکه مخصوص جمع‌آوری هدایا بود نشسته بودم. نماز مغرب و عشا تمام شده بود و جمعیت کم و بیش مشرف می‌‌شدند. ناگهان خانمی جلو آمد، درحالی که دست دختر 12 ساله‌اش را گرفته بود و پسر بچه نه ساله‌ای را هم در بغل داشت. نگاهی کردم و گفتم: بفرمایید! امری داشتید؟
    زن سلام کرد و بدون هیچ مقدمه‌ای گفت: من نذرکرده‌ام که اگر امام زمان(عج) امشب بچه‌ام را شفا دهد، پنج هزار تومان بدهم، حالا اول می‌‌خواهم هزار تومان بدهم.
    پرسیدم: آمدی که امتحان کنی؟
    گفت: پس چکار کنم؟
    بلافاصله گفتم: نقدی معامله کن، با قاطعیت بگو پنج هزار تومان را می‌‌دهم و شفای بچه‌ام را می‌خواهم!
    کمی فکر کرد و گفت: خیلی خب، قبوله و بعد پنج هزار تومان داد و قبض را گرفت و رفت.
    آخر شب بود و من قضیه را به کلی فراموش کرده بودم. خانمی را دیدم که دست پسر بچه و دخترش را گرفته بود و به طرف دکه می‌‌آمد. به نظرم رسید که قبلا دختر بچه را دیده‌ام، ولی چیزی یادم نیامد. زن شروع کرد به دعا و تکرار می‌‌کرد و می‌‌گفت: حاج‌آقا خدا به شما طول عمر بدهد! خدا ان‌شاءا... به شما توفیق بدهد!
    پرسیدم: چی شده خانم؟


    گفت: این بچه‌ همان بچه‌ای است که وقتی اول شب خدمتتان آمدم بغلم بود و بعد پاهای کودک را نشان داد. کاملا خوب شده بود و آثاری از ضعف یا فلج در پسرک نبود.زن سفارش کرد که شما را به خدا کسی نفهمد: گفتم: خانم! این اتفاقات برای ما غیره منتظره نیست. تقریبا همیشه از این جور معجزه‌ها را می‌‌بینیم.
    
     شفای بیمار سرطانی


    پیرمرد می‌‌گوید:
    (بیماری من از یک سرماخوردگی ساده شروع شد. کمتر از 25 روز به قدری حالم بد شد که در بیمارستان شهید مصطفی خمینی(ره) بستری شدم. نمی‌‌توانستم غذا بخورم و پزشکان مرا به وسیله سرم و دارو زنده نگه داشته بودند.
    روزی یکی از فامیل‌ها به عیادتم آمد. وقتی رفت، دیدم که سیدی بزرگوار وارد اتاق ما شد. اتاق سه تخته بود، آقا رو به روی تخت من ایستاد و فرمود: چرا خوابیده‌اید؟
    گفتم: بیمار هستم. قبلا مریض نبوده‌ام. چند روزی است که این طور شده‌ام. آقا فرمود: فردا بیا جمکران!
    صبح وقتی دکتر برای معاینه آمد، گفتم: نمی‌‌خواهم معاینه‌ام کنید! گفت: مسئولیت دارد. گفتم: خودم به عهده می‌‌گیرم. اگر بمیرم، خودم مسئول خواهم بود. ولی من خوب شده‌ام، امام زمان(عج) مرا شفا داد. دکتر باور نکرد.
    پرستار خواست سرم مرا وصل کند که نگذاشتم. وقتی خانواده‌ام به دیدنم آمدند، گفتم: مرا حمام ببرید تا آماده رفتن به مسجد جمکران شوم!
    قربانی‌ای تهیه کردم و به مسجد مشرف شدم. در بین راه مرتب توی سرم می‌‌زدم و آقا امام زمان(عج) را صدا می‌‌کردم و از عنایت آن حضرت سپاسگزاری می‌‌نمودم. با این که مدتی بود که گویی یک تکه سنگ در شکم داشتم و میل به غذا نداشتم، اما اشتهایم خوب شده و انگار سنگ از بین رفته بود.)
    
     شفای مفلوج


    یکی از خدمه جمکران می‌‌گوید:
    (یک روز قبل از عاشورای حسینی در مسجد جمکران مشغول قدم زدن بودم. مسجد بسیار خلوت بود. ناگهان متوجه مردی شدم که بسیار هیجان زده بود و به هر یک از خدام که می‌‌رسید، آنها را بغل می‌‌کرد و می‌‌بوسید. جلو رفتم تا جریان را جویا شوم، اما همین که به او رسیدم مرا نیز در آغوش کشید، می‌‌بوسید و اشک می‌‌ریخت. وقتی جریان را از او پرسیدم، گفت: چند وقت قبل با اتومبیل تصادف کردم و فلج شدم. پاهایم از کار افتاد. هر شب به خدا و ائمه معصومین(ع) توسل می‌‌شدم. امروز، همراه خانواده‌ام به مسجد آمدم. از ظهر به بعد حال خوشی داشتم. به آقا امام زمان(عج) متوسل شده بودم و از ایشان تقاضای شفا می‌‌کردم. نیم ساعت پیش ناگهان متوجه شدم که مسجد نوری عجیب و بوی خوشی دارد. به اطراف نگاه کردم و دیدم که مولا امیرالمومنین، امام حسین، قمر بنی‌هاشم و امام زمان(عج) در مسجد حضور دارند. با دیدن آنها دست و پای خود را گم کردم، نمی‌‌دانستم چه کنم که امام زمان(عج) به من نگاه کرد و همان لحظه لطف ایشان شامل حالم شد و به من فرمود: شما خوب شدید! بروید و به دیگران بگویید برای فرج من دعا کنند که ظهور ان‌شاءا... نزدیک است، بعد ادامه داد: (امشب عزاداری خوب و مفصلی در این جا برقرار می‌‌شود که ما هم حضور داریم).
    خادم می‌‌گوید:(مرد شفا گرفته یک انگشتری طلا به دفتر داد و با خوشحالی رفت. مسجد خلوت بود. آخر شب، هیاتی از تبریز به جمکران آمد و به عزاداری و نوحه خوانی پرداختند. مجلس بسیار با حال و سوزناک بود. من همان لحظه به یاد حرف آن مرد افتادم).
    
     شفای مسموم در حال مرگ


    جوان می‌‌گوید: (به دلیل مسمومیت، چند روزی در بیمارستان نمازی شیراز بی‌‌هوش بودم. پزشکان از مداوای من قطع امید کرده بودند. برادرم که در آن لحظات کنار تخت من بود، می‌‌گفت: دیدم که خط صافی روی صفحه‌ای که نوار قلب را نشان می‌‌داد، ظاهر شد.
    او گریه می‌‌کند و خود را روی من می‌‌اندازد. دکترها او را از اتاق بیرون می‌‌برند و دستگاه‌ها را از بدن من جمع می‌‌کنند. آنها می‌‌خواستند جنازه‌ام را تحویل دهند که ناگهان آثار حیات در من ظاهر می‌‌شود، قلبم شروع به کار می‌‌کند و فشار خون از سه‌ به ده می‌‌رسد. پزشکان سریعا مرا برای دیالیز و تصفیه خون به بیمارستان سعدی و صحرایی می‌‌برند. عقیده پزشکان بر این بود که اگر دیالیز هم می‌‌شدم، باز هم معلوم نبود که زنده بمانم، اما من زنده شدم. عمه‌ام که زن مومن و باتقوایی است و همیشه ائمه معصومین (ع) را در خواب می‌‌بیند و 79 سال هم سن دارد، موقعی که حال من خیلی بد بود، همان شب در خواب امام زمان(عج) را می‌‌بیند که حضرت فرموده بودند: نترسید و ناراحت نباشید که ما شفای جوان شما را از خدا خواسته‌ایم. خدا جوان شما را شفا خواهد داد.
    عمه‌ام از خواب بیدار می‌‌شود و بوی عطر آقا را استشمام می‌‌کند و به افراد فامیل خبر شفای مرا می‌‌دهد، ابتدا هیچ کس حرف عمه را باور نکرد.)
    
    دعا برای فرزنددار شدن


    مرد می‌‌گوید: (شانزده سال بود که ازدواج کرده بودم، ولی صاحب فرزند نمی‌‌شدم، مراجعه به دکترهای متخصص و مصرف داروهای متنوع، نتیجه‌ای نداد. پزشکان بر این عقیده بودند که من و همسرم سالم هستیم، اما علت بچه‌دار نشدن ما را تشخیص نمی‌‌دادند.
    خلاصه، از همه جا ناامید شده و زندگی ما در سرازیری سقوط بود. روزی یکی از دوستان به من گفت: کمتر به دکتر مراجعه کن! برو خدمت امام زمان(عج) و از حضرت خواسته‌ات را طلب کن. دل‌شکسته و امیدوار به مسجد جمکران مشرف شدم و بعد از خواندن نماز، متوسل شدم. چند روزی نگذشت که حضرت واسطه فیض شده و خداوند هم یک فرزند پسر به من عنایت کرد که الحمدا... سالم و حالش هم خوب است.)
    
    شفای مجروح و معلول جنگی


    جوان می‌‌گوید: (زمان جنگ در جبهه حاج عمران در حمله هوایی عراق مجروح شدم. تقریبا از تمام بدن فلج شده بودم و توانایی حرکت نداشتم. شبی مادرم به منزل ما آمد و زخم زبانی به من زد که دلم را شکست و متوسل به آقا امام زمان(عج) شدم و گفتم: ای امام زمان! یا مرگ مرا برسان یا شفایم را از خدا بخواه!
    آن شب در خواب، امام زمان(عج) را دیدم که فرمود: من مسجدی به دست خود بنا کرده‌ام. بیا آن جا متوسل شو! و در همان حال مسجد جمکران مورد نظرم بود.
    صبح که از خواب برخواستم، نظرم عوض شد و با خود گفتم که سال آینده به مسجد جمکران می‌‌روم. سپس به عیادت بیماری در بیمارستان رفتم. شب، ساعت 12 که به منزل برگشتم، دیدم که منزل و کلیه اثاثیه‌ام در آتش سوخته است. بسیار ناراحت شدم. صبح از یکی از دوستانم مبلغی قرض گرفتم و همان روز حرکت کردم و به مسجد جمکران آمدم. مدت 39 روز در مسجد جمکران ماندم و به آقا خدمت می‌‌کردم تا این که شب چهلم که شب چهارشنبه و مصادف با شب نوزدهم ماه رمضان بود، فرا رسید. خیلی خسته بودم و خواب مرا احاطه کرده بود. داخل یکی از کفشداری‌ها رفته و خوابیدم. در خواب دیدم که حدود ساعت یک نیمه شب است و من در حیاط مسجد مشغول جمع کردن آشغال و زباله‌ها هستم که آقایی جلو آمد و فرمود: آقا سید! داری نظافت می‌‌کنی؟ بیا برویم داخل مسجد کمی حرف بزنیم!
    قبول کردم و با او داخل مسجد شدیم، دیدم که چهار نفر دیگر هم آن جا هستند. نزدیک آنها نشستم، آقا فرمودند: آقا سید! مثل این که کسالتی داری؟
    گفتم: بله آقا، در جبهه مجروح شدم.
    آقا با دست مبارک خود بر سر من کشید و فرمود: ان‌شاءا... خوب می‌‌شوی و بعد دستی به کمر و پایم کشید که درعالم خواب، بسیار راحت شدم. یکی از آن چهار نفر هم حضرت علی (ع ) بود با فرق خونین و دیگری حضرت رسول (ص) بود. حضرت زهرا (س) هم با پهلوی شکسته نفر سوم بود و نفر چهارم حضرت معصومه (س) بود که داشت گریه می‌‌‌کرد.
    پرسیدم: چرا حضرت معصومه(س) گریه می‌‌کند؟
    امام زمان(عج) فرمود: او شکایت دارد که به حرم ایشان بی‌‌احترامی می‌‌کنند.
    امام یک دانه خرما و قدری آب به من داد و فرمود: بخور که فردا می‌‌خواهی روزه بگیری.
    وقتی از خواب بیدار شدم دیگر از ترکش‌ها خبری نبود و حالم خیلی خوب شده بود .)
    
    شفای ضایعه نخاع کمر


    یکی از برادران روستای جمکران می‌‌گوید:
    سال‌ها پیش که به مسجد جمکران مشرف می‌‌شدم از حاجی خلیل قهوه‌چی که در آن زمان خادم مسجد جمکران بود، شنیده بودم که فردی به نام حسین‌آقا، مهندس برنامه و بودجه با هدایت آقای حاج خلج قزوینی به مسجد جمکران مشرف شده و شفا گرفته است. سال‌ها منتظر فرصتی بودم که از نزدیک حاج خلج قزوینی را ببینم و جریان شفای آن مهندس که ضایعه نخاع کمر داشت و شفا گرفته بود را بپرسم تا این که به عنوان معلم به قریه جمکران آمدم و ظهرها برای خواندن نماز به مسجد می‌‌رفتم. یکی از روزها شنیدم که حاج خلج به مسجد تشریف آورده است. خدمت رسیدم و از ایشان خواستم که جریان را تعریف کند که گفت:روزی جلو قهوه‌خانه حاجی خلیل در روستای جمکران نشسته بودم. قبلا شنیده بودم که شخصی به نام حسین‌آقا از قسمت نخاع دچار ضایعه شده و برای معالجه حتی به خارج هم رفته بود، ولی همه او را جواب کرده بودند. آن روز او را دیدم و از او خواستم که چند روزی با هم باشیم و به مسجد جمکران مشرف شویم، اما حسین آقا گفت: فایده‌ای ندارد، من به بهترین دکترها مراجعه کرده و جواب نشنیده‌ام.
    من اصرار زیادی کردم. او پذیرفت. مدت چهل روز با هم بودیم و به مسجد جمکران مشرف می‌‌شدیم. روز چهلم به حسین‌آقا گفتم:مواظب باش که امروز، روز چهلم است. با هم به صحرا رفتیم. مدتی قدم زدیم و دوباره به مسجد برگشتیم. وارد مسجد که شدیم به حسین آقا گفتم: خسته‌ام می‌‌روم اتاق بغل مسجد تا کمی بخوابم.
    حسین آقا گفت: من هم می‌‌روم نماز بخوانم.
    مدتی در اتاق خوابیدم. ناگهان سر و صدای زیادی در مسجد پیچید و من از خواب بیدار شدم. بیرون آمدم و دیدم حسین آقا که قبلا کمرش ناراحت بود، سنگ بزرگی از لب چاه برداشت و پرتاب کرد و هیچ دردی در کمر احساس نکرد. به اوگفتم: چه شده؟
    گفت: در مسجد نماز امام زمان(عج) را می‌‌خواندم. وقتی نمازم تمام شد، نشستم و سیدی را پهلوی خود احساس کردم. ایشان دست خود را به پشت من کشید و فرمود: دردی در پشت تو نیست و بعد فرمود: وقتی نماز امام زمان(عج) را خواندی، صلوات هم فرستادی؟
    گفتم: خیر.
    فرمود: بفرست.
    من پیشانی به مهر گذاشتم و صلوات می‌‌فرستادم. ناگهان به فکرم رسید که او مرا از کجا می‌شناخت و ناراحتیم را از کجا می‌‌دانست. سرم را از مهر برداشتم، اما کسی را ندیدم و احساس کردم که هیچ ناراحتی ندارم.)
    
    شفای بیماری کلیه


    مادری همراه فرزندش به واحد فرهنگی مسجد جمکران مراجعه کرد و اظهار داشت:
    فرزندم مدت‌های زیادی ناراحتی کلیه داشت. وقتی او را به دکتر نشان دادیم، گفت که کلیه فرزندم به طور مادرزادی کار نمی‌‌کند و عفونی شده است. او را سونوگرافی کردند و گفتند که کلیه باید از بدن جدا شود. عکس رنگی گرفتیم. در بیمارستان لبافی‌نژاد کمیسیون پزشکی تشکیل شد و همه نظر دادند که باید عمل شود.
    ماه رمضان بود. شبی در خواب دیدم که قرار است فرزند مریضم را به اتاق عمل ببرند. من به آقای دکتر می‌‌گفتم که آقای دکتر! بچه من خوب می‌‌شود؟ دکتر در پاسخ گفت: خانم! همه چیز دست آقا امام زمان (عج) است.
    وقتی دوباره به دکتر مراجعه کردم، قرار شد که یک بار دیگر سونوگرافی بگیرند. آزمایشات لازم انجام شد و تصمیم گرفتند تا بچه را به اتاق عمل ببرند. همان روز مطلع شدم که هیاتی از نازی‌آباد تهران به مسجد جمکران می‌‌رود. گفتم: بگذارید قبل از سونوگرافی و آزمایش، بر اساس خوابی که دیده‌ام او را به مسجد جمکران ببرم.
    همراه با هیات به مسجد جمکران آمدم و به آقا امام زمان(عج) متوسل شدم. فردا صبح مستقیما به مرکز سونوگرافی رفتم.
    وقتی سونوگرافی انجام شد، گفتند: این بچه هیچ ناراحتی ندارد. وقتی به دکتر مراجعه کردم، عکس‌های رنگی و سونوگرافی‌های قبل را با سونوگرافی جدید مقایسه کرد و گفت:
    دیگر هیچ عیب و ناراحتی در کلیه بچه وجود ندارد. بچه از دعای امام زمان (عج) شفا گرفته است.
    
    شفای ناراحتی اعصاب و روان


    پسری دانشجو می‌‌گوید:
    (حدود سه سال بود که سردرد عجیبی داشتم. ابتدا درد از ناحیه گیجگاه شروع شده و سپس تمام سر، پیشانی، چشم‌ها و حتی دلم را فرا می‌‌گرفت. شب و روز آسایش نداشتم. مدتی بعد از شروع سردردها حالت شوک به من دست می‌‌داد. حافظه‌ام را از دست داده بودم. خوابم خیلی کم شده و از همه چیز وحشت داشتم. در رشت به دکتر مراجعه کردم که تشخیص دادند روانی شده‌ام و جواب رد به من دادند. چون دانشجو بودم، سه ترم مرخصی گرفتم و در این مدت هفت مرتبه به قصد زیارت امام رضا (ع) به مشهد شرفیاب شدم تا این که یکی از دوستانم درباره مسجد جمکران با من صحبت‌هایی کرد. تصمیم گرفتم به مسجد جمکران بیایم. در قم ابتدا به زیارت حضرت معصومه (س) رفتم و بعد به مسجد آمدم. پس از توسل به رشت برگشتم و حس کردم که حالم کمی طبیعی شده است. بعد از دو، سه هفته مجددا به مسجد جمکران آمدم و مشغول دعا و نماز شدم و قدری خوابیدم. ساعت 12 شب بیدار شدم و بعد از تجدید وضو داخل مسجد رفتم و بین خواب و بیداری سید بلند قدی را دیدم که چند نفر با او همراه بودند و عزاداری می‌‌کردند و درباره حضرت مهدی شعر می‌‌خواندند. موقعی که سید به من رسید، سلام کردم. سید نگاهی به من کرد و سرش را تکان داد و من بعد از مدتی از خواب بیدار شدم. الان به حمدا... تمامی آن حالات از بین رفته و فقط کمی درد خفیف در گیجگاه من باقی مانده است.)
    
    شفای لال


    یکی از خدام امام رضا(ع) می‌‌گوید:
    (برای کشیدن دندان، پیش دکتر رفتم. دکتر گفت: غده‌ای کنار زبان شما است که باید عمل شود. من موافقت کردم، اما پس از عمل، لال شدم و قادر به حرف زدن نبودم. همه چیز را روی کاغذ می‌‌نوشتم و با دیگران به این وسیله ارتباط برقرار می‌‌کردم. هر چه به دکتر مراجعه کردم، فایده‌‌ای نبخشید. دکترها گفتند: عصب گویایی شما صدمه دیده است.
    ناراحتی و بیماری به من فشار آورد. برای معالجه به تهران رفتم. روزی در تهران به حضور آقای علوی رسیدم فرمود: راهنمایی من به شما این است که چهل شب چهارشنبه به مسجد جمکران بروید چون‌ اگر شفایی باشد در آن جاست.تصمیم جدی گرفتم، هر هفته از مشهد بلیت هواپیما تهیه می‌کردم و شب‌های سه‌شنبه به تهران می‌رفتم و شب چهارشنبه به مسجد جمکران مشرف می‌شدم. در هفته سی و هشتم بعد از خواندن نماز سر بر مهر گذاشتم و صلوات می‌فرستادم. ناگهان حالتی به من دست داد که دیدم همه‌ جا روشن و نورانی شد و آقایی وارد شد که عده‌ زیادی دنبال ایشان بودند و می‌گفتند که این آقا، حضرت حجه‌بن‌الحسن(عج) است. من ناراحت در گوشه‌ای ایستاده و با خود می‌اندیشیدم که نمی‌توانم به آقا سلام کنم. آقا نزدیک من آمد و فرمود: سلام کن.
    به زبانم اشاره کردم که لال هستم وگرنه بی‌ادب نیستم که سلام نکنم. حضرت، بار دوم فرمود: سلام کن!
    بلافاصله زبانم باز شد و سلام کردم. در این هنگام پرده‌ها کنار رفت و خود را در حال سجده و در حال صلوات فرستادن دیدم. این جریان را افرادی که قبلا سلامتی مرا دیده و بعد لال شدنم را نیز مشاهده کرده بودند و حالا نیز سلامتی مرا می‌بینند، نزد حضرت آیه‌ا... العظمی گلپایگانی(ره) شهادت داده‌اند.)
    
    شفای پسر بچه


    پسری به نام (ع - ز)می‌گوید: ( سال‌ها قبل من ناراحتی قلبی مادرزادی داشتم و بستگان من برای مداوا در تهران به پزشکان زیادی از جمله دکتر طباطبایی مراجعه کرده بودند. ایشان اظهار کرده بود: قلب او باید عمل شود و تا به سن شش سالگی نرسد نمی‌توانیم او را عمل کنیم. در صورت عمل شدن هم تنها پنجاه درصد احتمال خوب شدن وجود دارد.>
    سال‌ها از آن زمان می‌گذرد، او درباره آن روزها می‌گوید: یکی از اقوام ما هر چهارشنبه مردم را با کاروان از تهران به مسجد جمکران می‌آورد. آن روز پدر من هم در ماموریت و به بیرجند مسافرت کرده بود. این آقا مرا هم به مسجد جمکران آورد. من قادر به راه رفتن نبودم. لذا مرا بغل کرد و داخل مسجد برد و نشانی محل خود را به من گفت و رفت. من توی مسجد دراز کشیده بودم. در اثر خستگی خوابم برد. در خواب، آقا امام زمان (عج) را دیدم که با لباس و عمامه سبز و چهره‌ای نورانی نزدیک من آمد و فرمود: بلند شو، شفا گرفتی! بعد به سر و سینه‌ام دستی کشید و دوباره فرمود: بلند شو!
    از خواب بیدار شدم و احساس کردم که حالم خوب است، من که اصلا قادر به راه رفتن نبودم، دویدم که محل همان مردی که از اقوام ما بود را پیدا کنم. همین که او را دیدم خود را در بغلش انداختم)
    
    نیمه شعبان بر تمام مسلمانان جهان مبارک باد
    به انتظار ظهور آن حضرت

منبع : ksabz.net 


85/6/12::: 7:31 ع
نظر()
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام دوستان با دو مطلب جدید و جذاب در خدمت شما هستم
+ سلام دوستان با دو مقاله جدید در خدمتم سر بزنید دست خالی برنمی گردید
+ سلام دوستان اگر دوست دارید در مورد سریال جومونگ اطلاعاتی بیشتر بدانید به وبلاگم سر بزنید دست خالی برنمی گردید