با نگاهی گذرا به شرح حال کسانی که در طی دوران غیبت کبرای مولا امام زمان(عج) سعادت شرفیابی به حضور مقدسش را داشته یا از کرامات و معجزات و عنایات خاصه آن حضرت بهرهمند گشتهاند، میتوان دریافت که بیشترین و مهمترین عامل در حصول این توفیق الهی برای آنان همان توجه قلبی و مواظبتهای عملی و رعایت تقوی و استمرار، برگونهای خاص از عبادت خداوند و اطاعت اولیایش بوده است. با این همه نقش زمانهایی خاص، چون شبهای جمعه، نیمه شعبان، نیمهرجب؛ مکانهایی خاص، چون مکه مکرمه، مسجد سهله و مسجد جمکران، برای حصول دیدار قائم آل محمد(عج) و بهرهمندی از عنایت و الطاف آن حضرت، نباید نادیده گرفته شود.
به یقین شیفتگانی که در راه محبت مولای خویش، دست از هوای نفس شسته و جان خویش را از کژیها پیراسته و دل به معنویتها آراستهاند یا حداقل به حالت اضطرار رسیدهاند، اگر از برکات زمانی مناسب چون شب جمعه و مکانی مناسب چون مسجد جمکران بهره گیرند، آسانتر به وصال میرسند و بیپردهتر از فیوضات آن امام رحمت تاثیر میپذیرند.
وقتی بناست مسجد جمکران، خانه حجهبنالحسن(عج) و مهمانخانه او باشد، طبیعی است که شرافت حضور آن حضرت را بیشتر درمییابید و بدیهی است که زائر این مسجد، خصوصا آنگاه که با معرفت و حضور قلب و با شوق دیدار و توسل خالصانه آمده باشد، سعادت بهرهوری از عنایات خاصه آن حضرت را بیشتر داشته باشد.
این تاریخ مسجد جمکران است، مسجد مخصوص امام زمان(عج) که هزار و اندی سال پیش، به دستور حضرتش ساخته شد، آکنده از هزاران خاطره شیرین، از معجزات و کرامات و الطاف خاص آن بزرگوار رئوف، نسبت به شیعیانی که از دور و نزدیک، با کولهباری از امید برای شفا طلبیدن یا حاجت خواستن یا رخصت دیدار یافتن، به آستان مقدسش مشرف میشدهاند.
آنچه پیش رو دارید تنها نمونهای از این هزاران خاطره است. هزاران خاطرهای که اکثر آنها چهبسا در هیچ دفتری ثبت نشده و بر هیچ زبانی تکرار نشده باشد. با این همه همین چند نمونه کوتاه، برگزیده شده از دفتر ثبت کرامات مسجد مقدس جمکران، از آن رو که نشانهای از استمرار این عنایتها در گذشته و حال و آینده به شمار میرود، مایه امیدواری بسیار است برای آنها که به جستجوی نشانی و به طلب عنایتی، روی به این مسجد میآورند.
شفای پسر بچه فلج
یکی از اعضای هیات امنای مسجد مقدس جمکران که بیش از بیست سال است توفیق خدمت به این مسجد را دارد، چنین نقل میکند:
(دقیقا خاطرم نیست که سال 51 بود یا 52 شب جمعهای بود و من طبق معمول به مسجد مشرف شده بودم. جلوی ایوان مسجد قدیمی، کنار مرحوم حاج ابوالقاسم - کارمند مسجد که داخل دکه مخصوص جمعآوری هدایا بود نشسته بودم. نماز مغرب و عشا تمام شده بود و جمعیت کم و بیش مشرف میشدند. ناگهان خانمی جلو آمد، درحالی که دست دختر 12 سالهاش را گرفته بود و پسر بچه نه سالهای را هم در بغل داشت. نگاهی کردم و گفتم: بفرمایید! امری داشتید؟
زن سلام کرد و بدون هیچ مقدمهای گفت: من نذرکردهام که اگر امام زمان(عج) امشب بچهام را شفا دهد، پنج هزار تومان بدهم، حالا اول میخواهم هزار تومان بدهم.
پرسیدم: آمدی که امتحان کنی؟
گفت: پس چکار کنم؟
بلافاصله گفتم: نقدی معامله کن، با قاطعیت بگو پنج هزار تومان را میدهم و شفای بچهام را میخواهم!
کمی فکر کرد و گفت: خیلی خب، قبوله و بعد پنج هزار تومان داد و قبض را گرفت و رفت.
آخر شب بود و من قضیه را به کلی فراموش کرده بودم. خانمی را دیدم که دست پسر بچه و دخترش را گرفته بود و به طرف دکه میآمد. به نظرم رسید که قبلا دختر بچه را دیدهام، ولی چیزی یادم نیامد. زن شروع کرد به دعا و تکرار میکرد و میگفت: حاجآقا خدا به شما طول عمر بدهد! خدا انشاءا... به شما توفیق بدهد!
پرسیدم: چی شده خانم؟
گفت: این بچه همان بچهای است که وقتی اول شب خدمتتان آمدم بغلم بود و بعد پاهای کودک را نشان داد. کاملا خوب شده بود و آثاری از ضعف یا فلج در پسرک نبود.زن سفارش کرد که شما را به خدا کسی نفهمد: گفتم: خانم! این اتفاقات برای ما غیره منتظره نیست. تقریبا همیشه از این جور معجزهها را میبینیم.
شفای بیمار سرطانی
پیرمرد میگوید:
(بیماری من از یک سرماخوردگی ساده شروع شد. کمتر از 25 روز به قدری حالم بد شد که در بیمارستان شهید مصطفی خمینی(ره) بستری شدم. نمیتوانستم غذا بخورم و پزشکان مرا به وسیله سرم و دارو زنده نگه داشته بودند.
روزی یکی از فامیلها به عیادتم آمد. وقتی رفت، دیدم که سیدی بزرگوار وارد اتاق ما شد. اتاق سه تخته بود، آقا رو به روی تخت من ایستاد و فرمود: چرا خوابیدهاید؟
گفتم: بیمار هستم. قبلا مریض نبودهام. چند روزی است که این طور شدهام. آقا فرمود: فردا بیا جمکران!
صبح وقتی دکتر برای معاینه آمد، گفتم: نمیخواهم معاینهام کنید! گفت: مسئولیت دارد. گفتم: خودم به عهده میگیرم. اگر بمیرم، خودم مسئول خواهم بود. ولی من خوب شدهام، امام زمان(عج) مرا شفا داد. دکتر باور نکرد.
پرستار خواست سرم مرا وصل کند که نگذاشتم. وقتی خانوادهام به دیدنم آمدند، گفتم: مرا حمام ببرید تا آماده رفتن به مسجد جمکران شوم!
قربانیای تهیه کردم و به مسجد مشرف شدم. در بین راه مرتب توی سرم میزدم و آقا امام زمان(عج) را صدا میکردم و از عنایت آن حضرت سپاسگزاری مینمودم. با این که مدتی بود که گویی یک تکه سنگ در شکم داشتم و میل به غذا نداشتم، اما اشتهایم خوب شده و انگار سنگ از بین رفته بود.)
شفای مفلوج
یکی از خدمه جمکران میگوید:
(یک روز قبل از عاشورای حسینی در مسجد جمکران مشغول قدم زدن بودم. مسجد بسیار خلوت بود. ناگهان متوجه مردی شدم که بسیار هیجان زده بود و به هر یک از خدام که میرسید، آنها را بغل میکرد و میبوسید. جلو رفتم تا جریان را جویا شوم، اما همین که به او رسیدم مرا نیز در آغوش کشید، میبوسید و اشک میریخت. وقتی جریان را از او پرسیدم، گفت: چند وقت قبل با اتومبیل تصادف کردم و فلج شدم. پاهایم از کار افتاد. هر شب به خدا و ائمه معصومین(ع) توسل میشدم. امروز، همراه خانوادهام به مسجد آمدم. از ظهر به بعد حال خوشی داشتم. به آقا امام زمان(عج) متوسل شده بودم و از ایشان تقاضای شفا میکردم. نیم ساعت پیش ناگهان متوجه شدم که مسجد نوری عجیب و بوی خوشی دارد. به اطراف نگاه کردم و دیدم که مولا امیرالمومنین، امام حسین، قمر بنیهاشم و امام زمان(عج) در مسجد حضور دارند. با دیدن آنها دست و پای خود را گم کردم، نمیدانستم چه کنم که امام زمان(عج) به من نگاه کرد و همان لحظه لطف ایشان شامل حالم شد و به من فرمود: شما خوب شدید! بروید و به دیگران بگویید برای فرج من دعا کنند که ظهور انشاءا... نزدیک است، بعد ادامه داد: (امشب عزاداری خوب و مفصلی در این جا برقرار میشود که ما هم حضور داریم).
خادم میگوید:(مرد شفا گرفته یک انگشتری طلا به دفتر داد و با خوشحالی رفت. مسجد خلوت بود. آخر شب، هیاتی از تبریز به جمکران آمد و به عزاداری و نوحه خوانی پرداختند. مجلس بسیار با حال و سوزناک بود. من همان لحظه به یاد حرف آن مرد افتادم).
شفای مسموم در حال مرگ
جوان میگوید: (به دلیل مسمومیت، چند روزی در بیمارستان نمازی شیراز بیهوش بودم. پزشکان از مداوای من قطع امید کرده بودند. برادرم که در آن لحظات کنار تخت من بود، میگفت: دیدم که خط صافی روی صفحهای که نوار قلب را نشان میداد، ظاهر شد.
او گریه میکند و خود را روی من میاندازد. دکترها او را از اتاق بیرون میبرند و دستگاهها را از بدن من جمع میکنند. آنها میخواستند جنازهام را تحویل دهند که ناگهان آثار حیات در من ظاهر میشود، قلبم شروع به کار میکند و فشار خون از سه به ده میرسد. پزشکان سریعا مرا برای دیالیز و تصفیه خون به بیمارستان سعدی و صحرایی میبرند. عقیده پزشکان بر این بود که اگر دیالیز هم میشدم، باز هم معلوم نبود که زنده بمانم، اما من زنده شدم. عمهام که زن مومن و باتقوایی است و همیشه ائمه معصومین (ع) را در خواب میبیند و 79 سال هم سن دارد، موقعی که حال من خیلی بد بود، همان شب در خواب امام زمان(عج) را میبیند که حضرت فرموده بودند: نترسید و ناراحت نباشید که ما شفای جوان شما را از خدا خواستهایم. خدا جوان شما را شفا خواهد داد.
عمهام از خواب بیدار میشود و بوی عطر آقا را استشمام میکند و به افراد فامیل خبر شفای مرا میدهد، ابتدا هیچ کس حرف عمه را باور نکرد.)
دعا برای فرزنددار شدن
مرد میگوید: (شانزده سال بود که ازدواج کرده بودم، ولی صاحب فرزند نمیشدم، مراجعه به دکترهای متخصص و مصرف داروهای متنوع، نتیجهای نداد. پزشکان بر این عقیده بودند که من و همسرم سالم هستیم، اما علت بچهدار نشدن ما را تشخیص نمیدادند.
خلاصه، از همه جا ناامید شده و زندگی ما در سرازیری سقوط بود. روزی یکی از دوستان به من گفت: کمتر به دکتر مراجعه کن! برو خدمت امام زمان(عج) و از حضرت خواستهات را طلب کن. دلشکسته و امیدوار به مسجد جمکران مشرف شدم و بعد از خواندن نماز، متوسل شدم. چند روزی نگذشت که حضرت واسطه فیض شده و خداوند هم یک فرزند پسر به من عنایت کرد که الحمدا... سالم و حالش هم خوب است.)
شفای مجروح و معلول جنگی
پسری به نام (ع - ز)میگوید: ( سالها قبل من ناراحتی قلبی مادرزادی داشتم و بستگان من برای مداوا در تهران به پزشکان زیادی از جمله دکتر طباطبایی مراجعه کرده بودند. ایشان اظهار کرده بود: قلب او باید عمل شود و تا به سن شش سالگی نرسد نمیتوانیم او را عمل کنیم. در صورت عمل شدن هم تنها پنجاه درصد احتمال خوب شدن وجود دارد.>
سالها از آن زمان میگذرد، او درباره آن روزها میگوید: یکی از اقوام ما هر چهارشنبه مردم را با کاروان از تهران به مسجد جمکران میآورد. آن روز پدر من هم در ماموریت و به بیرجند مسافرت کرده بود. این آقا مرا هم به مسجد جمکران آورد. من قادر به راه رفتن نبودم. لذا مرا بغل کرد و داخل مسجد برد و نشانی محل خود را به من گفت و رفت. من توی مسجد دراز کشیده بودم. در اثر خستگی خوابم برد. در خواب، آقا امام زمان (عج) را دیدم که با لباس و عمامه سبز و چهرهای نورانی نزدیک من آمد و فرمود: بلند شو، شفا گرفتی! بعد به سر و سینهام دستی کشید و دوباره فرمود: بلند شو!
از خواب بیدار شدم و احساس کردم که حالم خوب است، من که اصلا قادر به راه رفتن نبودم، دویدم که محل همان مردی که از اقوام ما بود را پیدا کنم. همین که او را دیدم خود را در بغلش انداختم)
نیمه شعبان بر تمام مسلمانان جهان مبارک باد
به انتظار ظهور آن حضرت
منبع : ksabz.net
برای کشورم چکار کردم؟
ما ایرانیها دو دسته هستیم. اول آنها که همیشه منتظر هستنددیگران مثلا دولت، نمایندگان مجلس و خلاصه حکومتیها برای آنان کار انجام دهند و گره از مشکلات ایشان بگشایند. دسته دوم افرادی هستند که از خود میپرسند: من برای آبادانی کشورم چکاری انجام دادم؟ ایرانیها، انسانهایی احساس محور هستند یعنی ما برای صد تومان حاضریم هزار تومان هزینه کنیم. مهم به کرسی نشاندن حرفمان است. حال اجازه دهید از هر دو پنجره به مسائل جاری کشورمان نگاه کنیم.
اگر شما جزو دسته اول باشید طبیعی است که حل همه مسائل را برعهده دولت میبینید و مقصر و مسئول همه وقایع را دیگران میدانید. متاسفانه چون روحیه مسئولیتپذیری در ما بسیار اندک است و معمولا خیلی کم، شهامت پذیرفتن مسئولیت یک حادثه را داریم، از مکانیزم دفاعی فرافکنی استفاده میکنیم. در این حالت اگر تصادف کردیم میگوییم وضعیت جادهها و یا پلیسراه خوب نیست. اگر در اثر مصرف خودسرانه و بدون تجویز پزشک، دارو مصرف کنیم و دچار مشکلات حادتری شویم، آلودگی هوا و ترافیک را مسبب میدانیم و...
سه دهه از پیروزی انقلاب میگذرد. اگر بخواهیم نیمه خالی لیوان را ببینیم همه آنچه نداریم را میتوانیم چک لیست تهیه کرده و آنها را شمارش کنیم. اگر هم فقط به نیمه پر لیوان چشم بدوزیم، آنچه انجام شده و بهدست آوردیم را خواهیم دید اما کدام نگاه درست است؟ بدبینی مطلق و یا خوشبینی محض؟ واقعیت آن است که در عالم مادی هر چه پول بدهید به همان اندازه آش میخورید! هر چقدر کار و تولید کنید به همان اندازه صاحب قدرت و رفاه خواهید شد. در طول دو دهه اول انقلاب متاسفانه بعضی از ضدارزشها تبدیل به ارزش و برخی از ارزشها به ضدارزش تبدیل شد که تاثیر شوم این مسئله اکنون بر جامعه ایران سایه افکنده است. یکی از سرمایهگذاران ایرانی خارج از کشور چندی پیش در مصاحبهای گفته بود: از ایران خارج شدم چون در کشورم پول داشتن ضدارزش است. مردم وقتی اتومبیل تازهای خریداری میکنند به خاطر ترس از چشم خوردن اطرافیان سعی میکنند، خرید قطعی خود را به نوعی بدبختی و خرید اقتصادی هم با وام با کارمزد بالا تبدیل کنند. چرا؟ چون تظاهربه نداری و بیچارگی برای ما ارزش است.
سریال نرگس را به خاطر بیاورید، اگر به جای شخصیتهای بدبخت و بیچاره این سریال مثلا یک جوان موفق در زمینه اقتصادی و یا علمی بود آیا تا به این اندازه مورد توجه و اقبال عمومی قرار میگرفت. خیر؛ چرا؟ چون به ما گفته شده بدبختی و سیاهی ارزش است!
با اندک بررسی در ریشه این اندیشهها متوجه خواهیم شد آنها که ترویج یک جا نشستن و خراب شدن امور تا آماده شدن شرایط برای ظهور منجی موعود(عج) را ترویج میکنند، از فرهنگ ناب علوی به دور هستند. تولید حداکثر بر پایه اصل عزت و مصرف حداقل بر پایه اصل قناعت کلید طلایی پیامبر اعظم(ص) است که متاسفانه هیچگاه مورد توجه ما قرار نمیگیرد. شما کمتر سخنرانی را مشاهده میکنید که مانند حضرت علی(ع) چاه آب حفر کند و یا زمین بایری را آباد کند. در واقع تولید در زمینههای مختلف، رمز موفقیت و تضمینکننده آینده روشن است. ملتی که آینده ندارد، به مرور دچار مرگ مغزی خواهد شد. ملتی که امید و نشاط کاری خود را از دست بدهد و اسیر نزاعهای روزمره شود، آینده خود را سیاه میکند. مدیریت مدیران کوچک که تصمیمهای سطحی و کوچک میگیرند، افقهای امیدوارکنندهای را در پی نخواهد داشت.
اما چه باید کرد؟ باید فکر کنیم برای خودمان و آینده فرزندانمان کشورمان را بسازیم. باید تعداد تولیدگران کار و ثروتآفرین جامعهمان را زیاد کنیم و برای آنها احترام قائل شویم. باید پول داشتن در جهت عزت ملت به ارزش تبدیل شود. باید تجارت و صنعت، کشاورزی، دامپروری ارزش بیشتری از کار یکنواخت و پول نفتگیری داشته باشد. در آن صورت جوانها بیجهت خود را سالها اسیر رشتههایی که به آنها علاقه ندارند، نخواهند کرد. فروش مدرک، دیگر جایی ندارد، سفارشی دکتر شدن و پایاننامه، کپی کردن معنا ندارد. ما هرکه هستیم، صرف نظر از اعتقاد داشتن و یا نداشتن به این حزب یا آن حزب، باید آیندهمان و منافع ملی، خانواده و کشورمان را در آبادانی کشورمان ببینیم. آنها که خود را پایبند به انقلاب میدانند اما درختی برای زیبایی شهر غرس نمیکنند و یا حتی ده دقیقه بیشتر کار نمیکنند بدانند که دروغ میگویند، نمیتوان هم ادعای دوست داشتن ایران و اسلام را بر زبان جاری کرد و هم در مصرف آب و برق اسراف کرد و یا در کار خود در جا زد. وجه اشتراک و ریسمان پیونددهنده همه ما ساختن و برداشتن یک گام برای آبادانی ایران است. راستی ما برای کشورمان چه کردیم؟ پیش از آنکه ما برای کشورمان کاری انجام دهیم باید ببینیم ما برای خودمان چه کاری کردیم؟ اگر هر کدام از ما نسبت به ده سال گذشتهمان تغییر محسوسی نکرده باشیم، طبیعی است که محلهمان، شهرمان و کشورمان هیچ تغییری نخواهد کرد.
آیا به راستی شما میخواهید همین گونه در جا بزنید؟
منبع : ksabz.net
این که فضا میتواند بر روی بشر تاثیر داشته باشد دیگر موضوعی کاملا عادی و پیش پا افتاده است. خورشید و تشعشعات خیرهکننده آن سلامتی افراد خاصی را که نسبت به تغییرات آب و هوایی حساس هستند، به خطر میاندازد. ماه، گذشته از ایجاد جزر و مد، سبب میشود که بر روی انسانها تاثیرگذار باشد. خیلیها میگویند یکی از همین روزها ستاره کوچکی زمین را منهدم خواهد کرد ولی خود (زمین) نیز میتواند بر روی زندگی موجودات زنده و وضعیت انسانها تاثیری اساسی بگذارد:
-1 نوعی تشعشعات عجیب و با فرکانس پایین از درون کره زمین متساتع میشود. این تشعشعات بر روی هر موجود زندهای اثری مخرب و زیانآور دارد.
-2 ساختمانهایی که بر روی بستر خشک شده آبهای سطح زمین ساخته میشوند، ممکن است فرو بریزند و به دلایل ناشناختهای ویران شوند.
-3 یکی از فرضیههای دانشمندان این است که دایناسورها پس از اینکه قطبین زمین جابهجا گشتند، منقرض شدند.
کشف جدید
دانشمندان آزمایشگاه کنترل بصری زمین در سیبری کشف کردند که بین چندین حادثه و اختلال مشکلزا در حوزه الکترومغناطیسی زمین ارتباط وجود دارد. تمام این اتفاقات حاصل اشعههایی با فرکانس پایین هستند که از اعماق زمین به سوی سطح آن فرستاده میشوند. یکی از فرضیههایی که در این رابطه ارائه شده است بیان میدارد این پدیده در نتیجه نیروی جاذبهای است که در پوسته زمین وجود دارد. احتمالا بخشی از این انرژی مکانیکی به اجزای الکترومغناطیسی تبدیل گشته و آزاد میشود. دانشمندان اطمینان دارند که این تشعشعات اسرارآمیز بر روی سلامتی انسانها تاثیر منفی دارد. به عنوان مثال زمانی که میزان این تشعشعات افزایش مییابد تعداد افرادی که با اورژانس تماس میگیرند و یا کسانی که در هنگام رانندگی دچار سانحه و تصادف میشوند، بیشتر میشود.
جابهجایی قطبها
دانشمندان دریافتهاند که در حوزه مغناطیسی زمین سوراخهای بزرگی ایجاد شده است. این سوراخها را تا حدی میتوان به فال نیک گرفت زیرا نشان میدهند که قطبهای زمین به مقدار کمی جابهجا میشوند. در گذشته چندین بار قطبها جابهجا شدهاند. در حقیقت هم اکنون قطب مغناطیسی شمال در حال حرکت است و آهسته آهسته به سیبری نزدیک میشود. قطب مغناطیسی جنوب نیز در حال حاضر از قاره قطب جنوب خارج شده و هم اکنون به سمت سواحل غربی استرالیا در حرکت است.حرکتهای قطبهای زمین با تجهیزات مدرن و در مرکز نظامی و فنی آزمایشگاه نیروی زمینی کشف شده است. جایگیری مجدد قطبها قبلا در طول تاریخ جغرافیا رخ داده است.اطلاعات حاضر نشان میدهند که این پدیده یک بار در طول مدت دوازده هزار و پانصد سال اتفاق افتاده است. دانشمندان فکر میکنند احتمالا همین اتفاق سبب انقراض نسل دایناسورها و ماموتها شده و قاره آتلانتیس را نابود کرده است. (الکسی دیدنکو) معاون مدیر آزمایشگاه (اشمیت) که پیرامون فیزیک زمین تحقیق میکند معتقد است اگر چنین پدیدهای تحقق یابد، بیشتر موجودات زنده نابود خواهند شد. در این حالت نیروی حوزه مغناطیسی کاهش مییابد و در نتیجه لایه محافظی که زمین را در برابر اشعههای کهکشانی حفاظت میکند رقیقتر میشود.
مناطق نفرین شده
بعضی از مناطق روی زمین همیشه تحت عنوان (مناطق نفرین شده) نامیده میشوند. کسانی که در این مناطق خاص زندگی میکنند ممکن است مبتلا به انواع بیماریهای لاعلاج شوند. دانشمندان در این وضعیت نیز انگشت روی تشعشعات گذاشته و چنین مکانهایی را (مناطق بیماریزای زمین) نامگذاری کردهاند.چنین مناطقی همیشه بر روی گسلهای جغرافیایی قرار دارند و درست بر روی زمینهایی هستند که زیر آنها آبهای زیرزمینی با سطحهای مختلف به یکدیگر پیوند میخورند. در این نواحی تغییرات غیرعادی در حوزه مغناطیسی، ارتباط الکتریکی زمین و سطح رادیواکتیویته مشاهده شده است. این تغییرات بر روی اتمسفر و توان الکتریکی آن نیز تاثیر میگذارد.
(اولدریخ یوریزک) تومورشناس اهل جمهوری چک مطالعات وسیعی را به عمل آورده است. طبق تحقیقات وی پنجاه درصد از بیماران مبتلا به سرطان در ساختمانهایی زندگی میکردهاند که بر روی زمینهایی بنا شدهاند که قبلا بستر رودخانه، مسیر جریان آبهای روان و یا مخزنهای آب زیرزمینی بودهاند. در بزرگراهها، مکانهایی که پیش از این در زمره نواحی ذکر شده بودهاند، بیشترین آمار تصادفات را به خود اختصاص میدهند. رانندهای که در این ناحیه از بزرگراه رانندگی میکند، در یک لحظه دستخوش نوعی استرس میشود و هورمون (آدرینو تروپیک) خون او به طور ناگهانی بالا میرود و در نتیجه هوشیاری خود را از دست میدهد. تنها پنج درصد از انسانها آنقدر خوششانس هستند که نسبت به تاثیرات این نواحی بیماریزای زمینی اصلا حساس نیستند.
انسان قدرت ندارد
انسانها در برابر این تواناییهای عظیم جهان هستی و از جمله زمین هیچ قدرتی از خود ندارند و قادر نیستند بر سلامتی و سرنوشت خود تاثیر زیادی بگذارند. هیچکس نمیداند چه موقع زلزله رخ خواهد داد و یا شدت آن به چه اندازهای است ولی شاید بتوان تا حدودی آن را تحت کنترل خود درآورد. (پیاتر سلنیکو) که یک مخترع اوکراینی است به تازگی شیوهای را ابداع نموده که به وسیله آن میتواند زلزله را پیشگویی کند. وسیله کار او بسیار ساده است. این وسیله تنها یک موش بزرگ (همستر) است که از دوازده ساعت پیش از شروع زلزله به شدت عرق میکند.انسان از لحاظ جسمانی موجود ضعیفی است، ولی آیا میتوان امیدوار بود که درسالهای آینده بتواند با نیروی تعقل و تفکر خود نتیجه نبردی که دایناسورها و ماموتها نتوانستند در آن پیروز شوند را به نفع خود رقم بزند؟
منبع ksabz.net