سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمت با شهوت در یک دل جای نمی گیرد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :10
بازدید دیروز :26
کل بازدید :316206
تعداد کل یاداشته ها : 117
103/9/8
7:33 ص
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
محمد رضا آقابیگی[226]

خبر مایه
پیوند دوستان
 
سروهای سرافراز (( همیشه با تو )) هو اللطیف مبادا روی لاله ها پا گذاریم خانه متروک همسفرمهتاب امٌل عروج .: شهر عشق :. بانک مقاله آدمک ها شاهراه اندیشه آرمان(بازگشتی دوباره) به نام وجود باوجودی که وجودبی وجودم عشق الهی: نگاه به دین با عینک عشق و عاشقی از قرآن بپرس Ask quran نگاه مشرقی دوستان همدم دربدران سکوت عشق ذخیره خدا آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام مذهب عشق مذهبی عدل الهی Divine Justice پرتگاه ناگفته های آبجی کوچیکه عاشق دلباخته وبلاگ رسمی کتایون پیام محبت شناخت اراء و افکار ضالّه همسفر عشق شمیم یار... نافذ فصل سکوت من گذشته من گل نرگس Narcissus طلسم شدگان مـن او چاپی دوم خانه اطلاعات به وسعت دنیا به وسعت دنیا خاطرات یک زندگی یه دل خسته یک کلام حرف خودمونی .:(( به یاد رضا )):. دختـــــر غربتـــی دنیای واقعی اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار از یک روحانی دختر ی با کو له‏با ر ی ا ز ا مید عاشقانه های گودزیلا بی سرزمین تر از باد یه پرستویی که قلبش شکسته خلوت تنهایی زیبایی سایه خداوند بر کهکشانهاست ساقیا قدحی ریز که ما باده پرستیم ::. یاغی ترین .:: وبلاگ ایران اسلام دوست عزیز سلام داستان و راه های توحید جویان بزرگ تا.............شقایق او برای دم هر ثانیه ام رحمتی بود عظیم! گل ارکیده زیر درخت گل خدای که به ما لبخند میزند باسیدعلی‏تافتح‏قدس‏ومکه باورم کن کوچولوها مانا کوثر چهاردیواری توهم یک عشق....... چاه بانک اس ام اس و جوک سیب سایت تخصصی گوشی موبایل عطش کلبه احزان سایت ویژه یک جالب برای دیدن فلش ایمل ریاست کانون رشد (سیروس دولت پور) باشگاه اندیشه سایت خبری سایت تکچین سایت مخ زن آموزش زبان انگلیسی سایت سیامک انصاری (کیانوش) سایت شبهای برره بید جیگر موزیک آموزش رایانه و مهارت icdl به زبان فارسی دایره المعارف فارسی آدرسهای اینترنت سایت زن روز (ویژه خانم ها - مد لباس ) محاسبه طول عمر (به روش کاملا پزشکی ) کاریکاتور بازیگران سینمای ایران سایت مهران مدیری شقایق دهقان (گل یاسمن بانو) سایت مناجات وبلاگ رییس جمهور (آقای محمود احمدی نژاد) پیوند به سایتهای دولتی سایت عمو پورنگ دوربین نت (آرشیو عکس) کسب در آمد و جوک و sms سایت کانون فرهنگی و تربیتی رشد لحظه‏ی دیدار بازار شپش فروشها خدا بود و دیگر هیچ نبود...!!! برای تو چرا و چگونه...؟؟؟ کویر خیال سکوت :.: : نماز،یک هدیه الهی :.: : تا شکوفه ی عشق اینک از حال به آینده پلی باید زد....... وبلاگ تفریحی Fashens چشم انداری بر ژاپن من نگاشت سایت پاسخگو (سئوالات شرعی ) حنانه خواهر سیب مخمل افتاب حقیقت هنرهای رزمی وبلاگ کانون رشد ناحیه 3 کرج
                                                        دستهای شفا بخش امام عشق
    
    
    دیدار امام زمان(عج) پیش از آن که به عاملی، زمانی یا مکانی بستگی داشته باشد، به عوامل روحی و معنوی وابسته است. باید حجاب از چهره‌ جان و دیده دل برداشته شود، تا قابلیت دیدار حاصل آید. آن‌کس که دل به مهر جمالش باخته و هوای وصال او را در جان می‌‌پرورد بیش از هر چیز باید به ترک گناه بیندیشد و به انجام واجبات و مستحبات اهتمام ورزد، چون خود آن حضرت فرمودند: (اگر نامه‌های عمل شیعیان که در هر هفته به ساحت مقدس عرضه می‌‌شود، سنگین‌تر از بار گناهانی نبود که ناخوشایند آن بزرگوار و خلاف توقع و انتظار ایشان از یاوران‌شان است، این دوری و جدایی به درازا نمی‌‌کشید).
    گفتم که روی خوبت، از من چرا نهان است؟
                                                                             گفتا تو خود حجابی، ور نه رخم عیان است


    با نگاهی گذرا به شرح حال کسانی که در طی دوران غیبت کبرای مولا امام زمان(عج) سعادت شرفیابی به حضور مقدسش را داشته یا از کرامات و معجزات و عنایات خاصه آن حضرت بهره‌مند گشته‌اند، می‌‌توان دریافت که بیشترین و مهم‌ترین عامل در حصول این توفیق الهی برای آنان همان توجه قلبی و مواظبت‌های عملی و رعایت تقوی و استمرار، برگونه‌ای خاص از عبادت خداوند و اطاعت اولیایش بوده است. با این همه نقش زمان‌هایی خاص، چون شب‌های جمعه، نیمه شعبان، نیمه‌رجب؛ مکان‌هایی خاص، چون مکه مکرمه، مسجد سهله و مسجد جمکران، برای حصول دیدار قائم آل محمد(عج) و بهره‌مندی از عنایت و الطاف آن حضرت، نباید نادیده گرفته شود.
    به یقین شیفتگانی که در راه محبت مولای خویش، دست از هوای نفس شسته و جان خویش را از کژی‌ها پیراسته و دل به معنویت‌ها آراسته‌اند یا حداقل به حالت اضطرار رسیده‌اند، اگر از برکات زمانی مناسب چون شب جمعه و مکانی مناسب چون مسجد جمکران بهره‌ گیرند، آسان‌تر به وصال می‌‌رسند و بی‌‌پرده‌تر از فیوضات آن امام رحمت تاثیر می‌‌پذیرند.
    وقتی بناست مسجد جمکران، خانه حجه‌بن‌الحسن(عج) و مهمانخانه او باشد، طبیعی است که شرافت حضور آن حضرت را بیشتر درمی‌یابید و بدیهی است که زائر این مسجد، خصوصا آنگاه که با معرفت و حضور قلب و با شوق دیدار و توسل خالصانه آمده باشد، سعادت بهر‌ه‌وری از عنایات خاصه آن حضرت را بیشتر داشته باشد.
    این تاریخ مسجد جمکران است، مسجد مخصوص امام زمان(عج) که هزار و اندی سال پیش، به دستور حضرتش ساخته شد، آکنده از هزاران خاطره شیرین، از معجزات و کرامات و الطاف خاص آن بزرگوار رئوف، نسبت به شیعیانی که از دور و نزدیک، با کوله‌باری از امید برای شفا طلبیدن یا حاجت خواستن یا رخصت دیدار یافتن، به آستان مقدسش مشرف می‌‌شده‌اند.
    آنچه پیش رو دارید تنها نمونه‌ای از این هزاران خاطره است. هزاران خاطره‌‌ای که اکثر آنها چه‌بسا در هیچ دفتری ثبت نشده و بر هیچ زبانی تکرار نشده باشد. با این همه همین چند نمونه کوتاه، برگزیده شده از دفتر ثبت کرامات مسجد مقدس جمکران، از آن رو که نشانه‌ای از استمرار این عنایت‌ها در گذشته و حال و آینده به شمار می‌‌رود، مایه امیدواری بسیار است برای آنها که به جستجوی نشانی و به طلب عنایتی، روی به این مسجد می‌‌آورند.


     شفای پسر بچه فلج


    یکی از اعضای هیات امنای مسجد مقدس جمکران که بیش از بیست سال است توفیق خدمت به این مسجد را دارد، چنین نقل می‌‌کند:
    (دقیقا خاطرم نیست که سال 51 بود یا 52 شب جمعه‌ای بود و من طبق معمول به مسجد مشرف شده بودم. جلوی ایوان مسجد قدیمی، کنار مرحوم حاج ابوالقاسم - کارمند مسجد که داخل دکه مخصوص جمع‌آوری هدایا بود نشسته بودم. نماز مغرب و عشا تمام شده بود و جمعیت کم و بیش مشرف می‌‌شدند. ناگهان خانمی جلو آمد، درحالی که دست دختر 12 ساله‌اش را گرفته بود و پسر بچه نه ساله‌ای را هم در بغل داشت. نگاهی کردم و گفتم: بفرمایید! امری داشتید؟
    زن سلام کرد و بدون هیچ مقدمه‌ای گفت: من نذرکرده‌ام که اگر امام زمان(عج) امشب بچه‌ام را شفا دهد، پنج هزار تومان بدهم، حالا اول می‌‌خواهم هزار تومان بدهم.
    پرسیدم: آمدی که امتحان کنی؟
    گفت: پس چکار کنم؟
    بلافاصله گفتم: نقدی معامله کن، با قاطعیت بگو پنج هزار تومان را می‌‌دهم و شفای بچه‌ام را می‌خواهم!
    کمی فکر کرد و گفت: خیلی خب، قبوله و بعد پنج هزار تومان داد و قبض را گرفت و رفت.
    آخر شب بود و من قضیه را به کلی فراموش کرده بودم. خانمی را دیدم که دست پسر بچه و دخترش را گرفته بود و به طرف دکه می‌‌آمد. به نظرم رسید که قبلا دختر بچه را دیده‌ام، ولی چیزی یادم نیامد. زن شروع کرد به دعا و تکرار می‌‌کرد و می‌‌گفت: حاج‌آقا خدا به شما طول عمر بدهد! خدا ان‌شاءا... به شما توفیق بدهد!
    پرسیدم: چی شده خانم؟


    گفت: این بچه‌ همان بچه‌ای است که وقتی اول شب خدمتتان آمدم بغلم بود و بعد پاهای کودک را نشان داد. کاملا خوب شده بود و آثاری از ضعف یا فلج در پسرک نبود.زن سفارش کرد که شما را به خدا کسی نفهمد: گفتم: خانم! این اتفاقات برای ما غیره منتظره نیست. تقریبا همیشه از این جور معجزه‌ها را می‌‌بینیم.
    
     شفای بیمار سرطانی


    پیرمرد می‌‌گوید:
    (بیماری من از یک سرماخوردگی ساده شروع شد. کمتر از 25 روز به قدری حالم بد شد که در بیمارستان شهید مصطفی خمینی(ره) بستری شدم. نمی‌‌توانستم غذا بخورم و پزشکان مرا به وسیله سرم و دارو زنده نگه داشته بودند.
    روزی یکی از فامیل‌ها به عیادتم آمد. وقتی رفت، دیدم که سیدی بزرگوار وارد اتاق ما شد. اتاق سه تخته بود، آقا رو به روی تخت من ایستاد و فرمود: چرا خوابیده‌اید؟
    گفتم: بیمار هستم. قبلا مریض نبوده‌ام. چند روزی است که این طور شده‌ام. آقا فرمود: فردا بیا جمکران!
    صبح وقتی دکتر برای معاینه آمد، گفتم: نمی‌‌خواهم معاینه‌ام کنید! گفت: مسئولیت دارد. گفتم: خودم به عهده می‌‌گیرم. اگر بمیرم، خودم مسئول خواهم بود. ولی من خوب شده‌ام، امام زمان(عج) مرا شفا داد. دکتر باور نکرد.
    پرستار خواست سرم مرا وصل کند که نگذاشتم. وقتی خانواده‌ام به دیدنم آمدند، گفتم: مرا حمام ببرید تا آماده رفتن به مسجد جمکران شوم!
    قربانی‌ای تهیه کردم و به مسجد مشرف شدم. در بین راه مرتب توی سرم می‌‌زدم و آقا امام زمان(عج) را صدا می‌‌کردم و از عنایت آن حضرت سپاسگزاری می‌‌نمودم. با این که مدتی بود که گویی یک تکه سنگ در شکم داشتم و میل به غذا نداشتم، اما اشتهایم خوب شده و انگار سنگ از بین رفته بود.)
    
     شفای مفلوج


    یکی از خدمه جمکران می‌‌گوید:
    (یک روز قبل از عاشورای حسینی در مسجد جمکران مشغول قدم زدن بودم. مسجد بسیار خلوت بود. ناگهان متوجه مردی شدم که بسیار هیجان زده بود و به هر یک از خدام که می‌‌رسید، آنها را بغل می‌‌کرد و می‌‌بوسید. جلو رفتم تا جریان را جویا شوم، اما همین که به او رسیدم مرا نیز در آغوش کشید، می‌‌بوسید و اشک می‌‌ریخت. وقتی جریان را از او پرسیدم، گفت: چند وقت قبل با اتومبیل تصادف کردم و فلج شدم. پاهایم از کار افتاد. هر شب به خدا و ائمه معصومین(ع) توسل می‌‌شدم. امروز، همراه خانواده‌ام به مسجد آمدم. از ظهر به بعد حال خوشی داشتم. به آقا امام زمان(عج) متوسل شده بودم و از ایشان تقاضای شفا می‌‌کردم. نیم ساعت پیش ناگهان متوجه شدم که مسجد نوری عجیب و بوی خوشی دارد. به اطراف نگاه کردم و دیدم که مولا امیرالمومنین، امام حسین، قمر بنی‌هاشم و امام زمان(عج) در مسجد حضور دارند. با دیدن آنها دست و پای خود را گم کردم، نمی‌‌دانستم چه کنم که امام زمان(عج) به من نگاه کرد و همان لحظه لطف ایشان شامل حالم شد و به من فرمود: شما خوب شدید! بروید و به دیگران بگویید برای فرج من دعا کنند که ظهور ان‌شاءا... نزدیک است، بعد ادامه داد: (امشب عزاداری خوب و مفصلی در این جا برقرار می‌‌شود که ما هم حضور داریم).
    خادم می‌‌گوید:(مرد شفا گرفته یک انگشتری طلا به دفتر داد و با خوشحالی رفت. مسجد خلوت بود. آخر شب، هیاتی از تبریز به جمکران آمد و به عزاداری و نوحه خوانی پرداختند. مجلس بسیار با حال و سوزناک بود. من همان لحظه به یاد حرف آن مرد افتادم).
    
     شفای مسموم در حال مرگ


    جوان می‌‌گوید: (به دلیل مسمومیت، چند روزی در بیمارستان نمازی شیراز بی‌‌هوش بودم. پزشکان از مداوای من قطع امید کرده بودند. برادرم که در آن لحظات کنار تخت من بود، می‌‌گفت: دیدم که خط صافی روی صفحه‌ای که نوار قلب را نشان می‌‌داد، ظاهر شد.
    او گریه می‌‌کند و خود را روی من می‌‌اندازد. دکترها او را از اتاق بیرون می‌‌برند و دستگاه‌ها را از بدن من جمع می‌‌کنند. آنها می‌‌خواستند جنازه‌ام را تحویل دهند که ناگهان آثار حیات در من ظاهر می‌‌شود، قلبم شروع به کار می‌‌کند و فشار خون از سه‌ به ده می‌‌رسد. پزشکان سریعا مرا برای دیالیز و تصفیه خون به بیمارستان سعدی و صحرایی می‌‌برند. عقیده پزشکان بر این بود که اگر دیالیز هم می‌‌شدم، باز هم معلوم نبود که زنده بمانم، اما من زنده شدم. عمه‌ام که زن مومن و باتقوایی است و همیشه ائمه معصومین (ع) را در خواب می‌‌بیند و 79 سال هم سن دارد، موقعی که حال من خیلی بد بود، همان شب در خواب امام زمان(عج) را می‌‌بیند که حضرت فرموده بودند: نترسید و ناراحت نباشید که ما شفای جوان شما را از خدا خواسته‌ایم. خدا جوان شما را شفا خواهد داد.
    عمه‌ام از خواب بیدار می‌‌شود و بوی عطر آقا را استشمام می‌‌کند و به افراد فامیل خبر شفای مرا می‌‌دهد، ابتدا هیچ کس حرف عمه را باور نکرد.)
    
    دعا برای فرزنددار شدن


    مرد می‌‌گوید: (شانزده سال بود که ازدواج کرده بودم، ولی صاحب فرزند نمی‌‌شدم، مراجعه به دکترهای متخصص و مصرف داروهای متنوع، نتیجه‌ای نداد. پزشکان بر این عقیده بودند که من و همسرم سالم هستیم، اما علت بچه‌دار نشدن ما را تشخیص نمی‌‌دادند.
    خلاصه، از همه جا ناامید شده و زندگی ما در سرازیری سقوط بود. روزی یکی از دوستان به من گفت: کمتر به دکتر مراجعه کن! برو خدمت امام زمان(عج) و از حضرت خواسته‌ات را طلب کن. دل‌شکسته و امیدوار به مسجد جمکران مشرف شدم و بعد از خواندن نماز، متوسل شدم. چند روزی نگذشت که حضرت واسطه فیض شده و خداوند هم یک فرزند پسر به من عنایت کرد که الحمدا... سالم و حالش هم خوب است.)
    
    شفای مجروح و معلول جنگی


    جوان می‌‌گوید: (زمان جنگ در جبهه حاج عمران در حمله هوایی عراق مجروح شدم. تقریبا از تمام بدن فلج شده بودم و توانایی حرکت نداشتم. شبی مادرم به منزل ما آمد و زخم زبانی به من زد که دلم را شکست و متوسل به آقا امام زمان(عج) شدم و گفتم: ای امام زمان! یا مرگ مرا برسان یا شفایم را از خدا بخواه!
    آن شب در خواب، امام زمان(عج) را دیدم که فرمود: من مسجدی به دست خود بنا کرده‌ام. بیا آن جا متوسل شو! و در همان حال مسجد جمکران مورد نظرم بود.
    صبح که از خواب برخواستم، نظرم عوض شد و با خود گفتم که سال آینده به مسجد جمکران می‌‌روم. سپس به عیادت بیماری در بیمارستان رفتم. شب، ساعت 12 که به منزل برگشتم، دیدم که منزل و کلیه اثاثیه‌ام در آتش سوخته است. بسیار ناراحت شدم. صبح از یکی از دوستانم مبلغی قرض گرفتم و همان روز حرکت کردم و به مسجد جمکران آمدم. مدت 39 روز در مسجد جمکران ماندم و به آقا خدمت می‌‌کردم تا این که شب چهلم که شب چهارشنبه و مصادف با شب نوزدهم ماه رمضان بود، فرا رسید. خیلی خسته بودم و خواب مرا احاطه کرده بود. داخل یکی از کفشداری‌ها رفته و خوابیدم. در خواب دیدم که حدود ساعت یک نیمه شب است و من در حیاط مسجد مشغول جمع کردن آشغال و زباله‌ها هستم که آقایی جلو آمد و فرمود: آقا سید! داری نظافت می‌‌کنی؟ بیا برویم داخل مسجد کمی حرف بزنیم!
    قبول کردم و با او داخل مسجد شدیم، دیدم که چهار نفر دیگر هم آن جا هستند. نزدیک آنها نشستم، آقا فرمودند: آقا سید! مثل این که کسالتی داری؟
    گفتم: بله آقا، در جبهه مجروح شدم.
    آقا با دست مبارک خود بر سر من کشید و فرمود: ان‌شاءا... خوب می‌‌شوی و بعد دستی به کمر و پایم کشید که درعالم خواب، بسیار راحت شدم. یکی از آن چهار نفر هم حضرت علی (ع ) بود با فرق خونین و دیگری حضرت رسول (ص) بود. حضرت زهرا (س) هم با پهلوی شکسته نفر سوم بود و نفر چهارم حضرت معصومه (س) بود که داشت گریه می‌‌‌کرد.
    پرسیدم: چرا حضرت معصومه(س) گریه می‌‌کند؟
    امام زمان(عج) فرمود: او شکایت دارد که به حرم ایشان بی‌‌احترامی می‌‌کنند.
    امام یک دانه خرما و قدری آب به من داد و فرمود: بخور که فردا می‌‌خواهی روزه بگیری.
    وقتی از خواب بیدار شدم دیگر از ترکش‌ها خبری نبود و حالم خیلی خوب شده بود .)
    
    شفای ضایعه نخاع کمر


    یکی از برادران روستای جمکران می‌‌گوید:
    سال‌ها پیش که به مسجد جمکران مشرف می‌‌شدم از حاجی خلیل قهوه‌چی که در آن زمان خادم مسجد جمکران بود، شنیده بودم که فردی به نام حسین‌آقا، مهندس برنامه و بودجه با هدایت آقای حاج خلج قزوینی به مسجد جمکران مشرف شده و شفا گرفته است. سال‌ها منتظر فرصتی بودم که از نزدیک حاج خلج قزوینی را ببینم و جریان شفای آن مهندس که ضایعه نخاع کمر داشت و شفا گرفته بود را بپرسم تا این که به عنوان معلم به قریه جمکران آمدم و ظهرها برای خواندن نماز به مسجد می‌‌رفتم. یکی از روزها شنیدم که حاج خلج به مسجد تشریف آورده است. خدمت رسیدم و از ایشان خواستم که جریان را تعریف کند که گفت:روزی جلو قهوه‌خانه حاجی خلیل در روستای جمکران نشسته بودم. قبلا شنیده بودم که شخصی به نام حسین‌آقا از قسمت نخاع دچار ضایعه شده و برای معالجه حتی به خارج هم رفته بود، ولی همه او را جواب کرده بودند. آن روز او را دیدم و از او خواستم که چند روزی با هم باشیم و به مسجد جمکران مشرف شویم، اما حسین آقا گفت: فایده‌ای ندارد، من به بهترین دکترها مراجعه کرده و جواب نشنیده‌ام.
    من اصرار زیادی کردم. او پذیرفت. مدت چهل روز با هم بودیم و به مسجد جمکران مشرف می‌‌شدیم. روز چهلم به حسین‌آقا گفتم:مواظب باش که امروز، روز چهلم است. با هم به صحرا رفتیم. مدتی قدم زدیم و دوباره به مسجد برگشتیم. وارد مسجد که شدیم به حسین آقا گفتم: خسته‌ام می‌‌روم اتاق بغل مسجد تا کمی بخوابم.
    حسین آقا گفت: من هم می‌‌روم نماز بخوانم.
    مدتی در اتاق خوابیدم. ناگهان سر و صدای زیادی در مسجد پیچید و من از خواب بیدار شدم. بیرون آمدم و دیدم حسین آقا که قبلا کمرش ناراحت بود، سنگ بزرگی از لب چاه برداشت و پرتاب کرد و هیچ دردی در کمر احساس نکرد. به اوگفتم: چه شده؟
    گفت: در مسجد نماز امام زمان(عج) را می‌‌خواندم. وقتی نمازم تمام شد، نشستم و سیدی را پهلوی خود احساس کردم. ایشان دست خود را به پشت من کشید و فرمود: دردی در پشت تو نیست و بعد فرمود: وقتی نماز امام زمان(عج) را خواندی، صلوات هم فرستادی؟
    گفتم: خیر.
    فرمود: بفرست.
    من پیشانی به مهر گذاشتم و صلوات می‌‌فرستادم. ناگهان به فکرم رسید که او مرا از کجا می‌شناخت و ناراحتیم را از کجا می‌‌دانست. سرم را از مهر برداشتم، اما کسی را ندیدم و احساس کردم که هیچ ناراحتی ندارم.)
    
    شفای بیماری کلیه


    مادری همراه فرزندش به واحد فرهنگی مسجد جمکران مراجعه کرد و اظهار داشت:
    فرزندم مدت‌های زیادی ناراحتی کلیه داشت. وقتی او را به دکتر نشان دادیم، گفت که کلیه فرزندم به طور مادرزادی کار نمی‌‌کند و عفونی شده است. او را سونوگرافی کردند و گفتند که کلیه باید از بدن جدا شود. عکس رنگی گرفتیم. در بیمارستان لبافی‌نژاد کمیسیون پزشکی تشکیل شد و همه نظر دادند که باید عمل شود.
    ماه رمضان بود. شبی در خواب دیدم که قرار است فرزند مریضم را به اتاق عمل ببرند. من به آقای دکتر می‌‌گفتم که آقای دکتر! بچه من خوب می‌‌شود؟ دکتر در پاسخ گفت: خانم! همه چیز دست آقا امام زمان (عج) است.
    وقتی دوباره به دکتر مراجعه کردم، قرار شد که یک بار دیگر سونوگرافی بگیرند. آزمایشات لازم انجام شد و تصمیم گرفتند تا بچه را به اتاق عمل ببرند. همان روز مطلع شدم که هیاتی از نازی‌آباد تهران به مسجد جمکران می‌‌رود. گفتم: بگذارید قبل از سونوگرافی و آزمایش، بر اساس خوابی که دیده‌ام او را به مسجد جمکران ببرم.
    همراه با هیات به مسجد جمکران آمدم و به آقا امام زمان(عج) متوسل شدم. فردا صبح مستقیما به مرکز سونوگرافی رفتم.
    وقتی سونوگرافی انجام شد، گفتند: این بچه هیچ ناراحتی ندارد. وقتی به دکتر مراجعه کردم، عکس‌های رنگی و سونوگرافی‌های قبل را با سونوگرافی جدید مقایسه کرد و گفت:
    دیگر هیچ عیب و ناراحتی در کلیه بچه وجود ندارد. بچه از دعای امام زمان (عج) شفا گرفته است.
    
    شفای ناراحتی اعصاب و روان


    پسری دانشجو می‌‌گوید:
    (حدود سه سال بود که سردرد عجیبی داشتم. ابتدا درد از ناحیه گیجگاه شروع شده و سپس تمام سر، پیشانی، چشم‌ها و حتی دلم را فرا می‌‌گرفت. شب و روز آسایش نداشتم. مدتی بعد از شروع سردردها حالت شوک به من دست می‌‌داد. حافظه‌ام را از دست داده بودم. خوابم خیلی کم شده و از همه چیز وحشت داشتم. در رشت به دکتر مراجعه کردم که تشخیص دادند روانی شده‌ام و جواب رد به من دادند. چون دانشجو بودم، سه ترم مرخصی گرفتم و در این مدت هفت مرتبه به قصد زیارت امام رضا (ع) به مشهد شرفیاب شدم تا این که یکی از دوستانم درباره مسجد جمکران با من صحبت‌هایی کرد. تصمیم گرفتم به مسجد جمکران بیایم. در قم ابتدا به زیارت حضرت معصومه (س) رفتم و بعد به مسجد آمدم. پس از توسل به رشت برگشتم و حس کردم که حالم کمی طبیعی شده است. بعد از دو، سه هفته مجددا به مسجد جمکران آمدم و مشغول دعا و نماز شدم و قدری خوابیدم. ساعت 12 شب بیدار شدم و بعد از تجدید وضو داخل مسجد رفتم و بین خواب و بیداری سید بلند قدی را دیدم که چند نفر با او همراه بودند و عزاداری می‌‌کردند و درباره حضرت مهدی شعر می‌‌خواندند. موقعی که سید به من رسید، سلام کردم. سید نگاهی به من کرد و سرش را تکان داد و من بعد از مدتی از خواب بیدار شدم. الان به حمدا... تمامی آن حالات از بین رفته و فقط کمی درد خفیف در گیجگاه من باقی مانده است.)
    
    شفای لال


    یکی از خدام امام رضا(ع) می‌‌گوید:
    (برای کشیدن دندان، پیش دکتر رفتم. دکتر گفت: غده‌ای کنار زبان شما است که باید عمل شود. من موافقت کردم، اما پس از عمل، لال شدم و قادر به حرف زدن نبودم. همه چیز را روی کاغذ می‌‌نوشتم و با دیگران به این وسیله ارتباط برقرار می‌‌کردم. هر چه به دکتر مراجعه کردم، فایده‌‌ای نبخشید. دکترها گفتند: عصب گویایی شما صدمه دیده است.
    ناراحتی و بیماری به من فشار آورد. برای معالجه به تهران رفتم. روزی در تهران به حضور آقای علوی رسیدم فرمود: راهنمایی من به شما این است که چهل شب چهارشنبه به مسجد جمکران بروید چون‌ اگر شفایی باشد در آن جاست.تصمیم جدی گرفتم، هر هفته از مشهد بلیت هواپیما تهیه می‌کردم و شب‌های سه‌شنبه به تهران می‌رفتم و شب چهارشنبه به مسجد جمکران مشرف می‌شدم. در هفته سی و هشتم بعد از خواندن نماز سر بر مهر گذاشتم و صلوات می‌فرستادم. ناگهان حالتی به من دست داد که دیدم همه‌ جا روشن و نورانی شد و آقایی وارد شد که عده‌ زیادی دنبال ایشان بودند و می‌گفتند که این آقا، حضرت حجه‌بن‌الحسن(عج) است. من ناراحت در گوشه‌ای ایستاده و با خود می‌اندیشیدم که نمی‌توانم به آقا سلام کنم. آقا نزدیک من آمد و فرمود: سلام کن.
    به زبانم اشاره کردم که لال هستم وگرنه بی‌ادب نیستم که سلام نکنم. حضرت، بار دوم فرمود: سلام کن!
    بلافاصله زبانم باز شد و سلام کردم. در این هنگام پرده‌ها کنار رفت و خود را در حال سجده و در حال صلوات فرستادن دیدم. این جریان را افرادی که قبلا سلامتی مرا دیده و بعد لال شدنم را نیز مشاهده کرده بودند و حالا نیز سلامتی مرا می‌بینند، نزد حضرت آیه‌ا... العظمی گلپایگانی(ره) شهادت داده‌اند.)
    
    شفای پسر بچه


    پسری به نام (ع - ز)می‌گوید: ( سال‌ها قبل من ناراحتی قلبی مادرزادی داشتم و بستگان من برای مداوا در تهران به پزشکان زیادی از جمله دکتر طباطبایی مراجعه کرده بودند. ایشان اظهار کرده بود: قلب او باید عمل شود و تا به سن شش سالگی نرسد نمی‌توانیم او را عمل کنیم. در صورت عمل شدن هم تنها پنجاه درصد احتمال خوب شدن وجود دارد.>
    سال‌ها از آن زمان می‌گذرد، او درباره آن روزها می‌گوید: یکی از اقوام ما هر چهارشنبه مردم را با کاروان از تهران به مسجد جمکران می‌آورد. آن روز پدر من هم در ماموریت و به بیرجند مسافرت کرده بود. این آقا مرا هم به مسجد جمکران آورد. من قادر به راه رفتن نبودم. لذا مرا بغل کرد و داخل مسجد برد و نشانی محل خود را به من گفت و رفت. من توی مسجد دراز کشیده بودم. در اثر خستگی خوابم برد. در خواب، آقا امام زمان (عج) را دیدم که با لباس و عمامه سبز و چهره‌ای نورانی نزدیک من آمد و فرمود: بلند شو، شفا گرفتی! بعد به سر و سینه‌ام دستی کشید و دوباره فرمود: بلند شو!
    از خواب بیدار شدم و احساس کردم که حالم خوب است، من که اصلا قادر به راه رفتن نبودم، دویدم که محل همان مردی که از اقوام ما بود را پیدا کنم. همین که او را دیدم خود را در بغلش انداختم)
    
    نیمه شعبان بر تمام مسلمانان جهان مبارک باد
    به انتظار ظهور آن حضرت

منبع : ksabz.net 


85/6/12::: 7:31 ع
نظر()
  
  

                                                    برای کشورم چکار کردم؟
    
    
    ما ایرانی‌ها دو دسته هستیم. اول آنها که همیشه منتظر هستنددیگران مثلا دولت، نمایندگان مجلس و خلاصه حکومتی‌ها برای آنان کار انجام دهند و گره از مشکلات ایشان بگشایند. دسته دوم افرادی هستند که از خود می‌‌پرسند: من برای آبادانی کشورم چکاری انجام دادم؟ ایرانی‌ها، انسان‌هایی احساس محور هستند یعنی ما برای صد تومان حاضریم هزار تومان هزینه کنیم. مهم به کرسی نشاندن حرف‌مان است. حال اجازه دهید از هر دو پنجره به مسائل جاری کشورمان نگاه کنیم.
     اگر شما جزو دسته اول باشید طبیعی است که حل همه مسائل را برعهده دولت می‌‌بینید و مقصر و مسئول همه وقایع را دیگران می‌‌دانید. متاسفانه چون روحیه مسئولیت‌پذیری در ما بسیار اندک است و معمولا خیلی کم، شهامت پذیرفتن مسئولیت یک حادثه را داریم، از مکانیزم دفاعی فرافکنی استفاده می‌کنیم. در این حالت اگر تصادف کردیم می‌گوییم وضعیت جاده‌ها و یا پلیس‌راه خوب نیست. اگر در اثر مصرف خودسرانه و بدون تجویز پزشک، دارو مصرف کنیم و دچار مشکلات حادتری شویم، آلودگی هوا و ترافیک را مسبب می‌دانیم و...
    سه دهه از پیروزی انقلاب می‌گذرد. اگر بخواهیم نیمه خالی لیوان را ببینیم همه آنچه نداریم را می‌توانیم چک لیست تهیه کرده و آنها را شمارش کنیم. اگر هم فقط به نیمه پر لیوان چشم بدوزیم، آنچه انجام شده و به‌دست آوردیم را خواهیم دید اما کدام نگاه درست است؟ بدبینی مطلق و یا خوش‌بینی محض؟ واقعیت آن است که در عالم مادی هر چه پول بدهید به همان اندازه آش می‌خورید! هر چقدر کار و تولید کنید به همان اندازه صاحب قدرت و رفاه خواهید شد. در طول دو دهه اول انقلاب متاسفانه بعضی از ضدارزش‌ها تبدیل به ارزش و برخی از ارزش‌ها به ضدارزش تبدیل شد که تاثیر شوم این مسئله اکنون بر جامعه ایران سایه افکنده است. یکی از سرمایه‌گذاران ایرانی خارج از کشور چندی پیش در مصاحبه‌ای گفته بود: از ایران خارج شدم چون در کشورم پول داشتن ضدارزش است. مردم وقتی اتومبیل تازه‌ای خریداری می‌کنند به خاطر ترس از چشم خوردن اطرافیان سعی می‌کنند، خرید قطعی خود را به نوعی بدبختی و خرید اقتصادی هم با وام با کارمزد بالا تبدیل کنند. چرا؟ چون تظاهربه نداری و بیچار‌گی برای ما ارزش است.
     سریال نرگس را به خاطر بیاورید، اگر به جای شخصیت‌های بدبخت و بیچاره این سریال مثلا یک جوان موفق در زمینه اقتصادی و یا علمی بود آیا تا به این اندازه مورد توجه و اقبال عمومی قرار می‌گرفت. خیر؛ چرا؟ چون به ما گفته شده بدبختی و سیاهی ارزش است!
    با اندک بررسی در ریشه این اندیشه‌ها متوجه خواهیم شد آنها که ترویج یک جا نشستن و خراب شدن امور تا آماده شدن شرایط برای ظهور منجی موعود(عج) را ترویج می‌کنند، از فرهنگ ناب علوی به دور هستند. تولید حداکثر بر پایه اصل عزت و مصرف حداقل بر پایه اصل قناعت کلید طلایی پیامبر اعظم(ص) است که متاسفانه هیچ‌گاه مورد توجه ما قرار نمی‌گیرد. شما کمتر سخنرانی را مشاهده می‌کنید که مانند حضرت علی(ع) چاه آب حفر کند و یا زمین بایری را آباد کند. در واقع تولید در زمینه‌های مختلف، رمز موفقیت و تضمین‌کننده آینده روشن است. ملتی که آینده ندارد، به مرور دچار مرگ مغزی خواهد شد. ملتی که امید و نشاط کاری خود را از دست بدهد و اسیر نزاع‌های روزمره شود، آینده خود را سیاه می‌کند. مدیریت مدیران کوچک که تصمیم‌های سطحی و کوچک می‌گیرند، افق‌های امیدوارکننده‌ای را در پی نخواهد داشت.
    اما چه باید کرد؟ باید فکر کنیم برای خودمان و آینده فرزندانمان کشورمان را بسازیم. باید تعداد تولیدگران کار و ثروتآفرین جامعه‌مان را زیاد کنیم و برای آنها احترام قائل شویم. باید پول داشتن در جهت عزت ملت به ارزش تبدیل شود. باید تجارت و صنعت، کشاورزی، دامپروری ارزش بیشتری از کار یکنواخت و پول نفت‌گیری داشته باشد. در آن صورت جوان‌ها بی‌جهت خود را سال‌ها اسیر رشته‌هایی که به آنها علاقه ندارند، نخواهند کرد. فروش مدرک، دیگر جایی ندارد، سفارشی دکتر شدن و پایان‌نامه، کپی کردن معنا ندارد. ما هرکه هستیم، صرف نظر از اعتقاد داشتن و یا نداشتن به این حزب یا آن حزب، باید آینده‌مان و منافع ملی، خانواده و کشورمان را در آبادانی کشورمان ببینیم. آنها که خود را پایبند به انقلاب می‌دانند اما درختی برای زیبایی شهر غرس نمی‌کنند و یا حتی ده دقیقه بیشتر کار نمی‌کنند بدانند که دروغ می‌گویند، نمی‌توان هم ادعای دوست داشتن ایران و اسلام را بر زبان جاری کرد و هم در مصرف آب و برق اسراف کرد و یا در کار خود در جا زد. وجه اشتراک و ریسمان پیونددهنده همه ما ساختن و برداشتن یک گام برای آبادانی ایران است. راستی ما برای کشورمان چه کردیم؟ پیش از آنکه ما برای کشورمان کاری انجام دهیم باید ببینیم ما برای خودمان چه کاری کردیم؟ اگر هر کدام از ما نسبت به ده سال گذشته‌مان تغییر محسوسی نکرده باشیم، طبیعی است که محله‌مان، شهرمان و کشورمان هیچ تغییری نخواهد کرد.
    آیا به راستی شما می‌خواهید همین گونه در جا بزنید؟

منبع : ksabz.net


  
  

                          راز مخـوف زمـینــی مناطق نفرین شده


    
    این که فضا می‌تواند بر روی بشر تاثیر داشته باشد دیگر موضوعی کاملا عادی و پیش پا افتاده است. خورشید و تشعشعات خیره‌کننده آن سلامتی افراد خاصی را که نسبت به تغییرات آب و هوایی حساس هستند، به خطر می‌اندازد. ماه، گذشته از ایجاد جزر و مد، سبب می‌شود که بر روی انسان‌ها تاثیرگذار باشد. خیلی‌ها می‌گویند یکی از همین روزها ستاره کوچکی زمین را منهدم خواهد کرد ولی خود (زمین) نیز می‌تواند بر روی زندگی موجودات زنده و وضعیت انسان‌ها تاثیری اساسی بگذارد:
    -1 نوعی تشعشعات عجیب و با فرکانس پایین از درون کره زمین متساتع می‌شود. این تشعشعات بر روی هر موجود زنده‌ای اثری مخرب و زیان‌آور دارد.
    -2 ساختمان‌هایی که بر روی بستر خشک شده آب‌های سطح زمین ساخته می‌شوند، ممکن است فرو بریزند و به دلایل ناشناخته‌ای ویران شوند.
    -3 یکی از فرضیه‌های دانشمندان این است که دایناسورها پس از این‌که قطبین زمین جابه‌جا گشتند، منقرض شدند.
    
    کشف جدید


    دانشمندان آزمایشگاه کنترل بصری زمین در سیبری کشف کردند که بین چندین حادثه و اختلال مشکل‌زا در حوزه الکترومغناطیسی زمین ارتباط وجود دارد. تمام این اتفاقات حاصل اشعه‌هایی با فرکانس پایین هستند که از اعماق زمین به سوی سطح آن فرستاده می‌شوند. یکی از فرضیه‌هایی که در این رابطه ارائه شده است بیان می‌دارد این پدیده در نتیجه نیروی جاذبه‌ای است که در پوسته زمین وجود دارد. احتمالا بخشی از این انرژی مکانیکی به اجزای الکترومغناطیسی تبدیل گشته و آزاد می‌شود. دانشمندان اطمینان دارند که این تشعشعات اسرارآمیز بر روی سلامتی انسان‌ها تاثیر منفی دارد. به عنوان مثال زمانی که میزان این تشعشعات افزایش می‌یابد تعداد افرادی که با اورژانس تماس می‌گیرند و یا کسانی که در هنگام رانندگی دچار سانحه و تصادف می‌شوند، بیشتر می‌شود.
    
    جابه‌جایی قطب‌ها
    دانشمندان دریافته‌اند که در حوزه مغناطیسی زمین سوراخ‌های بزرگی ایجاد شده است. این سوراخ‌ها را تا حدی می‌توان به فال نیک گرفت زیرا نشان می‌دهند که قطب‌های زمین به مقدار کمی جابه‌جا می‌شوند. در گذشته چندین بار قطب‌ها جابه‌جا شده‌اند. در حقیقت هم اکنون قطب مغناطیسی شمال در حال حرکت است و آهسته آهسته به سیبری نزدیک می‌شود. قطب مغناطیسی جنوب نیز در حال حاضر از قاره قطب جنوب خارج شده و هم اکنون به سمت سواحل غربی استرالیا در حرکت است.حرکت‌های قطب‌های زمین با تجهیزات مدرن و در مرکز نظامی و فنی آزمایشگاه نیروی زمینی کشف شده است. جای‌گیری مجدد قطب‌ها قبلا در طول تاریخ جغرافیا رخ داده است.اطلاعات حاضر نشان می‌دهند که این پدیده یک بار در طول مدت دوازده هزار و پانصد سال اتفاق افتاده است. دانشمندان فکر می‌کنند احتمالا همین اتفاق سبب انقراض نسل دایناسورها و ماموت‌ها شده و قاره آتلانتیس را نابود کرده است. (الکسی دیدنکو) معاون مدیر آزمایشگاه (اشمیت) که پیرامون فیزیک زمین تحقیق می‌کند معتقد است اگر چنین پدیده‌ای تحقق یابد، بیشتر موجودات زنده نابود خواهند شد. در این حالت نیروی حوزه مغناطیسی کاهش می‌یابد و در نتیجه لایه محافظی که زمین را در برابر اشعه‌های کهکشانی حفاظت می‌کند رقیق‌تر می‌شود.
    


    مناطق نفرین شده
    بعضی از مناطق روی زمین همیشه تحت عنوان (مناطق نفرین شده) نامیده می‌شوند. کسانی که در این مناطق خاص زندگی می‌کنند ممکن است مبتلا به انواع بیماری‌های لاعلاج شوند. دانشمندان در این وضعیت نیز انگشت روی تشعشعات گذاشته و چنین مکان‌هایی را (مناطق بیماری‌زای زمین) نامگذاری کرده‌اند.چنین مناطقی همیشه بر روی گسل‌های جغرافیایی قرار دارند و درست بر روی زمین‌هایی هستند که زیر آنها آب‌های زیرزمینی با سطح‌های مختلف به یکدیگر پیوند می‌خورند. در این نواحی تغییرات غیرعادی در حوزه مغناطیسی، ارتباط الکتریکی زمین و سطح رادیواکتیویته مشاهده شده است. این تغییرات بر روی اتمسفر و توان الکتریکی آن نیز تاثیر می‌گذارد.
    (اولدریخ یوریزک) تومورشناس اهل جمهوری چک مطالعات وسیعی را به عمل آورده است. طبق تحقیقات وی پنجاه درصد از بیماران مبتلا به سرطان در ساختمان‌هایی زندگی می‌کرده‌اند که بر روی زمین‌هایی بنا شده‌اند که قبلا بستر رودخانه، مسیر جریان آب‌های روان و یا مخزن‌های آب زیرزمینی بوده‌اند. در بزرگراه‌ها، مکان‌هایی که پیش از این در زمره نواحی ذکر شده بوده‌اند، بیشترین آمار تصادفات را به خود اختصاص می‌دهند. راننده‌ای که در این ناحیه از بزرگراه رانندگی می‌کند، در یک لحظه دستخوش نوعی استرس می‌شود و هورمون (آدرینو تروپیک) خون او به طور ناگهانی بالا می‌رود و در نتیجه هوشیاری خود را از دست می‌دهد. تنها پنج درصد از انسان‌ها آنقدر خوش‌شانس هستند که نسبت به تاثیرات این نواحی بیماری‌زای زمینی اصلا حساس نیستند.
    
     انسان قدرت ندارد


    انسان‌ها در برابر این توانایی‌های عظیم جهان هستی و از جمله زمین هیچ قدرتی از خود ندارند و قادر نیستند بر سلامتی و سرنوشت خود تاثیر زیادی بگذارند. هیچ‌کس نمی‌داند چه موقع زلزله رخ خواهد داد و یا شدت آن به چه اندازه‌ای است ولی شاید بتوان تا حدودی آن را تحت کنترل خود درآورد. (پیاتر سلنیکو) که یک مخترع اوکراینی است به تازگی شیوه‌ای را ابداع نموده که به وسیله آن می‌تواند زلزله را پیشگویی کند. وسیله کار او بسیار ساده است. این وسیله تنها یک موش بزرگ (همستر) است که از دوازده ساعت پیش از شروع زلزله به شدت عرق می‌کند.انسان از لحاظ جسمانی موجود ضعیفی است، ولی آیا می‌توان امیدوار بود که درسالهای آینده بتواند با نیروی تعقل و تفکر خود نتیجه نبردی که دایناسورها و ماموت‌ها نتوانستند در آن پیروز شوند را به نفع خود رقم بزند؟

منبع ksabz.net


  
  

                                 تجزیه و کوچکی ما، اتحادیه و بزرگی دشمنان                                                             
    
    
    
    وقتی که آتش ویرانگر جنگ جهانی دوم برافروخته ازدولتهای به اصطلاح متمدن غرب خاموش شد و انسان بر کره خاکی اندکی در خود فرو رفت که این همه کشتن همنوع و تخریب آشیانه‌ها و سوزاندن انسانها دستاورد چه فرهنگ و چه باوری است که اینگونه انسان را در آتش خودساخته خود می‌سوزاند و هرگز گریزی از آن ندارد، سران 14 کشور غربی بعد از انحلال جامعه ملل که در حد فاصل جنگ‌های اول و دوم جهانی تشکیل شده بود اولین گام را برای تشکیل سازمان ملل متحد در ژوئن 1941 به پیش داری رییس‌جمهور وقت آمریکا (فرانکلین روزولت) و نخست‌وزیر وقت انگلیس (ونیستون چرچیل) برداشتند و سرانجام در 24 اکتبر 1945 منشور ملل متحد به تصویب رسید ویک سازمان جهانی برای حفظ صلح در دنیا و اجتناب از جنگ و استبداد تشکیل شد، اما درک غربیها از منافع مشترکشان به همین سازمان کلی و جهانی بسنده نشد و آنها به دنبال سازمان‌های جهانی دیگری رفتند که حداکثر کشورهایشان در آن عضو داشته باشند و د ر زمینه‌ نظامی، اقتصادی و اجتماعی از فرهنگ و کیان آنها حمایت کنند. ابتدا در سال 1945 به سراغ سازمان نظامی رفتند و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (NATO) را تشکیل دادند و در طول این مدت کشورهای آمریکا ، انگلیس، فرانسه، کانادا، بلژیک، هلند، لوکزامبورگ، ایتالیا، دانمارک، نروژ، ایسلند، پرتغال، ترکیه، یونان، آلمان، اسپانیا، چک ، لهستان و مجارستان اعضای این سازمان نظامی غربی هستند.
    این سازمان سه رکن اصلی دبیرخانه، شورای عالی و مرکز نظامی دارد. بعضی از اعضا نقش فرماندهی و بقیه اعضا نقش همکار و سرباز را دارند. اما غربیها علاوه بر این سازمان نظامی به یک سازمان اقتصادی و اجتماعی نیز روی آوردند و اتحادیه اروپا (EU) را سرانجام به سال 1993 تشکیل دادند که اکنون اکثر کشورهای اروپایی بالغ بر پانصد میلیون جمعیت عضو این سازمان بزرگ اقتصادی و اجتماعی هستند و تمام سازمان‌های مشابه و مشترک اروپایی مانند جامعه اقتصادی اروپا (بازار مشترک اروپا) و ... در اتحادیه اروپا ادغام شدند و سرانجام پول یورو و مجلس واحد و ... تشکیل دادند. حال وضعیت ما مسلمانان را مطالعه کنید که نه سازمان نظامی واحدی داریم و نه سازمان اقتصادی و اجتماعی واحد، تا از مشترکاتمان بر کره خاکی دفاع کنیم تا منافع مسلمانان برای توحید و عبودیت خدای بزرگ تامین شود. نظم عمومی جامعه مسلمانان رنگ می‌بازد و تمام اقوام از ترک، کرد، عرب و فارس در این استحاله جهانی محو می‌شوند و فرهنگ متناسب با نظم عمومی جامعه غربیها بر جوامع آنان مستولی می‌شود.
    در حالیکه غربیها با سازمان نظامی خود قدرت و هویت جدید اروپایی را تقویت می‌کنند، مسلمانان با داشتن خدای واحد، کتاب واحد، رسول واحد ومعبد واحد هیچ سازمان دفاعی ندارند تا از هویت اسلامی کهن خود دفاع کنند.در حالیکه غربیها با سازمان اقتصادی و اجتماعی خود تمام کشورهای عضو خود را مورد حمایت قرار می دهند و عدالت اجتماعی را با تاسیس‌های حقوقی و اجتماعی خود، بین طبقه غنی و ضعیف جامعه‌شان برقرار می‌‌سازند و شهروندان ضعیف غربی از حداقل حقوق شهروندی بهره‌مند می‌شوند، کشورها و اقوام اسلامی با توطئه غربیها به جان هم می افتند و نه تنها فرصت سوزی بلکه امکانات‌سوزی خود را به نفع دشمنان انجام می‌دهند و بدون آنکه بدانند چرا وچگونه این طور شده است و این وضع پیش آمده است به روح عصبیت و حمیت ادامه می دهند و در اثر نزاع و اختلاف مردم، مسلمانان رنجور و ضعیف در آتش فقر اقتصادی و اجتماعی می‌سوزند و خرابه‌ها پشت خرابه‌ها زیاد می‌شود و روستاها متروک و خراب می‌شوند و شهرهای بی‌قواره با دو قطب غنی و فقیر شکل پیدا می‌کنند. فقر و فحشا از درون، جامعه اسلامی را می‌پوساند ونهادهای اجتماعی بیش از آنکه سازمانی درخدمت مردم محروم و جوابگوی نیازهای حداقل محرومان باشند با تکبر و تفاخر، نیازمندان را در صفهای طویل به حقارت می‌کشانند و چهره کریه شهروندی را در جامعه اسلامی ترسیم می‌کنند. کشورهای اسلامی به توطئه غربیها حمله و تجزیه و کوچک می‌شوند ولی کشورهای غربی با حفظ بافت‌های قومی خود اتحادیه تشکیل می‌دهند.کشورها و اقوام اسلامی به جنگ با یکدیگر می‌پردازند ولی کشو‌ر‌ها و اقوام متعدد غربی برای امنیت واحد و مشترکشان سازمان نظامی مستقلی تشکیل می‌دهند.
    کشورهای اسلامی بدون آنکه بدانند، با فروش معادن و با به اختیار گذاشتن منابع خود به بیگانگان علیه جامعه مسلمانان اقدام می‌کنند ولی اتحادیه غربیها با در نظر گرفتن مصالح سیاسی و اجتماعی دست به تجارت یا اقدام به تحریم تجاری علیه کشورهای مسلمان می‌کنند.
    این وقایع تلخ تاریخ معاصر است که نتیجه نهایی آن فرقه‌سازی در جامعه اسلامی و اتحادیه‌سازی در جامعه غربی است .غربی‌ها در کشور‌های اسلامی با دشمن صهیونیست یا به بهانه‌های مختلف قومی، مذهبی، اقتصادی و سیاسی آتش نزاع را می‌افروزانند در حالی که خود با تشکیل اتحادیه و سازمان‌های مناسب، روز به روز به پیش می‌روند.
     کشور‌های اسلامی با نزاعهای فرقه‌ای و مذهبی و سیاسی و اقتصادی سیر قهقرائی دارند این درحالی است که بنا به فرمان رسول الهی رحمت و شفقت، نظم و نظافت دو نشانه مومن و جامعه مومنین است ،کجاست آن فرامین نورانی الهی؟ و کجاست وضعیت مناسب اجتماعی و اقتصادی جامعه مسلمانان؟!جای بسی تاسف و تاثر است که کشورها و شهرهای اسلام در آتش نزاع قومی و مذهبی یا کینه صهیونیست می‌سوزند ولی شهرها و کشور‌های غربی روز به روز آبادتر می‌شوند. اندکی تامل کنیم ،توطئه‌ها را بشناسیم، منافع جمعی اسلام را درک کنیم و ببینیم که چگونه جهان غرب متحد شده است .اگر همه مسلمانان و همه اقوام با هم متحد شوند راهی طولانی برای ساختن در پیش داریم تا چه رسد به اینکه با نزاع و تجزیه به سوی کوچکی و انحطاط برویم.


85/5/19::: 10:45 ص
نظر()
  
  

دعا ، یعنی نور


    
    
    (دعا نور است و نور حالتی یکتا و یگانه دارد. هر گاه بتوانی کلام خود را به طریقی یکتا نورانی کنی، کلام تو دعا می‌شود و این نمی‌شود مگر آن که کلام از سرچشمه نور که ذات الهی است مدد یابد)
    از دیدگاه باطنی، دعای حقیقی با اصل (دعا، نور است) برابری می‌کند. در قرآن‌کریم نیز آمده است: (خداوند نور آسمان‌ها و زمین است.) از آنجا که نور حالتی یکتا و یگانه دارد، هرگاه بخواهیم کلام خود را به دعا تبدیل کنیم، می‌بایست آن را از نظر ارتعاشی، سرعتی و سطح فرکانس، به نور نزدیک نماییم که درآن صورت خود در معرض بارش‌های نور الهی واقع شده و موفق به تجربه‌ حضور زنده خداوند خواهیم شد.
    از آنجا که حضور فیزیکی انسان در این جهان وابسته به سطح نوسانات و ارتعاشات انرژیک اوست، برای تداوم حیات می‌بایست ارتعاشات روح او که از طریق ذهن و مغز جاری می‌شوند، با ارتعاشات جهان مادی هم‌فرکانس بوده تا تداوم حضور جسمانی او میسر گردد. از طرفی با کاهش ارتعاشات لطیف الکترو‌مغناطیسی روح و تنزل به سطوح غلیظ‌تر از میزان انرژی باطنی و هماهنگی ذهن انسان با ذهن کیهانی کاسته شده، حساسیت گیرنده‌های فراحسی او به شدت تقلیل یافته و بعضا امکان برقراری ارتباط با خداوند در او تضعیف می‌شود. در نتیجه امکان دعا و فرستادن خواسته به نواحی روح خلاقه و تحقق آن نیز با کندی و عدم موفقیت مواجه می‌شود. اما آیا امکان تبدیل کلام (صوت) به نور وجود دارد؟
    امواج صوتی (امواج مکانیکی) و امواج الکترومغناطیسی (امواج نوری) هر دو دارای ماهیتی انرژیایی و منتشر شونده هستند و انرژی‌ها (درعلم فیزیک) قابلیت تبدیل شدن به یکدیگر را دارند. بنابراین می‌توان امواج صوتی را به نور و بالعکس تبدیل نمود. هر چند که پس از این تبدیل، هر یک کیفیت‌های متفاوت از هم داشته باشند.
    در حالت دیگر می‌توان با افزایش دامنه یا نوسانات صوتی، دامنه برد آن‌ها را افزایش داده تا در فواصل دورتری انتشار یابند، مانند امواج رادیویی اف.ام. برای این منظور، اصطلاحا امواج صوتی و اطلاعات آن را بر امواج الکترومغناطیسی (نوری) سوار کرده و منتشر می‌سازند. قرینه این نوع ارسال در دعا را می‌توان به توسل جستن یا حلقه زدن به افراد مستجاب‌الدعوه -کسانی که از قدرت کلام بالایی برخوردارند و می توانند کلام خود را به کلام نورانی تبدیل کنند و هر خواسته‌ای را محقق سازند - تشبیه نمود. در این روند، شخص دعا کننده از طریق واسطه‌ها، صدای خود را به گوش خداوند می‌رساند.)1(
    در صورت اول، شخص از خیرگی و تسلیم بالایی برخوردار و مقاومت او بسیار ناچیز است. و در صورت دوم، مقاومت‌ها و آشفتگی‌های ذهنی شخص دعا کننده هنوز به حداقل مطلوب خود نرسیده است. ذکر،دعا، نذر و قربانی از ابزار باطنی انسان برای کاهش مقاومت‌ها و افزایش و هماهنگی در ارتباط الهی به شمار می‌روند.
    با استمرار در تکرار (و ذکر) نام‌های راهگشای خداوند، ارتعاشات ذهنی - روحی شخص تغییر یافته و با ارتعاشات و اراده الهی هماهنگ‌تر شده و باعث جذب رحمت و فیض الهی می‌شود. در نذر و قربانی، و به خصوص در قربانی، از میزان مقاومت‌های منفی و زنگارهای روحی مانند انواع خواسته‌های نفسانی و منیت‌ها کاسته می‌شود و از این طریق شخص به مرز تسلیم نزدیک‌تر می‌گردد.
    هر چه او به مرز تسلیم نزدیک‌تر و در آن استقرار بیشتری یابد، به قابلیت و امکان تبدیل کلام وی به نور افزوده می‌شود.
    تسلیم، شاه کلید اصلی در دعا و تبدیل کننده صوت به نور است که همانند نقطه مقاومت صفر در قوانین فیزیکی عمل می‌کند و قادر است تا شخص دعا کننده را به یک هادی ابررسانا مبدل سازد و باعث القای جریانات نور و صوت الهی به اوگردد. دعا زبان بی‌‌مرز و بی‌ترجمان روح است و در تمام اعصار، یکی از بنیاد‌ی‌ترین و مستقیم‌ترین راه‌های تماس با خداوند بوده و هست. دعا بی‌مرز است زیرا ما در اقیانوسی از ارتعاشات به هم تنیده انرژی زندگی می‌کنیم و ارتباط ما با کل هستی ارتباطی یکپارچه و پیوسته است و از این‌رو حوزه عملکرد آن حتی در ورای جغرافیای کیهانی است و توسط فضا، زمان و مکان محدود نمی‌شود.
    دعا بی‌‌نیاز از ترجمان است زیرا مخاطب آن بی‌‌نیاز از هر ساختار زبانی و فرهنگی است و از این لحاظ بهترین و کار‌آمدترین کلید گشودن درهای روح ما به سوی خداوند است.
     فقط کافی است بیاموزیم، یا دقیق‌تر بگوییم به خاطر بیاوریم که چگونه با <یکی> و نیروی <یکی> که منبع انرژی لایزال و ابدی تمام کائنات مشهود و غیر مشهود است، ارتباط بگیریم.
    
    و بدانیم که:
    دعا دعوت مستقیم خداوند است. هنر گشودن دریچه‌ای به روی سرچشمه نور است. دعا، هنر گفتگو با خداست. هنر ارتباط با روح خلاق هستی است. هر چه این گفتگو و این ارتباط زنده‌تر باشد، به همان میزان با حضور زنده خداوند که حوزه همه امکانات است بهتر می‌توان ارتباط برقرار کرد. در چنین فراخوانی و ارتباطی است که خداوند پاسخگو و اجابت کننده دعاها‌یمان خواهد بود، و در چنین شرایطی است که می‌توانیم هماهنگی لازم برای اعلام خواسته‌ای معلوم را بیابیم.
    پی‌نوشت:
    -1 لازم می‌دانیم از آقای شهاب مقدم برای توضیحات علمی ایشان برای مفاهیم فیزیک و تبدیل صوت به نور تشکر کنیم.

85/5/8::: 12:45 ع
نظر()
  
  

جراحی روح


    
    آیا می‌دانید جراحی روحی چیست؟ و از خود پرسیده‌اید که این دیگر چه نوع از جراحی است. جراحی روحی عملی است که بدون استفاده از ابزار و وسایل جراحی، بیمارستان و داروی بیهوشی انجام می‌شود. جراح دستان برهنه‌اش را بر روی بدن بیمار می‌گذارد، انگشتانش را در گوشت بیمار فرو می‌برد و تغییرات لازم را به وجود می‌آورد، سپس بافتی که دچار بیماری شده را از بدن خارج می‌کند. وقتی کار تمام شد زخم تنها با عبور دست جراح از روی آن کاملا بسته می‌شود و شکاف کوچکی باقی می‌ماند و یا اصلا اثری باقی نمی‌گذارد. این عمل کاملا بدون درد است و کل عمل فقط چند دقیقه طول می‌کشد.
    کاربرد وسیع این نوع جراحی در فیلیپین و برزیل است، جایی که جراحان روحی بسیاری زندگی می‌کنند و از محبوبیت زیادی برخوردارند. بسیاری از مردم در این کشورها با این روش جراحی درمان شده‌اند.
    جالب است بدانید که تعداد کمی از این جراحان درس خوانده‌اند و هیچ‌یک از آنها چیزی درباره طب نمی‌دانند یا حتی خود نمی‌فهمند که چه می‌کنند و چگونه کار می‌کنند.
    
    نمونه‌های تجربی
    دانشمندان و محققانی در زمینه پدیده‌های فوق‌طبیعی مانند لیال واتسون دکتر هنری پوهاریچ و پروفسور شیلی در طی سفرهای خود به فیلیپین و برزیل، به تحقیق در مورد جراحی روحی نیز پرداختند. آنها شاهد بیش از هزار عمل جراحی از جمله درمان آپاندیسیت، بیرون آوردن غده‌های خوش‌خیم از سینه، درآوردن کیست و سنگ مثانه، درمان واریس و بواسیر و حتی درمان بعضی از انواع سرطان‌ها توسط شفادهندگان بوده‌اند.

    ‌یکی از این جراحان (تونی سانتیاگو) نام داشت که توده سرطانی مثانه مردی را جراحی نمود. دو دوربین از صحنه عمل فیلمبرداری می‌کردند و سه دانشمند نیز ناظر آن بودند.
    ‌دیگری (تونی آگپائوا) یکی از معروف‌ترین جراحان در فیلیپین بشمار می‌رود که قدرت شفابخشی در او از سن هفت سالگی آشکار شده است. (اولگا فارهیت) از لس‌آنجلس به علت ابتلا به بیماری خاصی که مغز استخوان سر و شانه‌اش را گرفتار کرده بود، دچار فلج شده بود. این بیماری توسط پزشکان نمونه‌برداری و تشخیص داده شده بود. آگپائوا او را جراحی کرده و توده وسیعی از غضروف و خون وی را برداشت. در بازگشت بیمار به لس‌آنجلس، مجددا عکسبرداری و نمونه‌برداری انجام ‌شد. جراح با مشاهده عکس و جواب نمونه‌برداری اظهار ‌داشت، به استثنای بافت جوشگاهی هیچ چیز باقی نمانده است. مثل آن‌ است که چیزی داخل آن محل رفته و همه چیز را پاک کرده است.
    ‌جراح دیگر (جون لابو) نام داشت که روی (الان نیومن) تهیه کننده و کارگردان گروه فیلم‌برداری کار کرد. لابو به نیومن گفت که خلط (سموم) روی قلب او را گرفته است. او ابتدا روی گردن نیومن کار کرد، سپس قفسه سینه او را ماساژ داد و مقداری چرک و خون به بیرون ریخت. مانند آن بود که جراحی با چاقو دملی را باز کرده باشد. پروفسور شیلی از چرک خارج شده نمونه‌ای تهیه کرد و ثابت شد که چرک حاوی تعداد زیادی گلبول سفید است.
    دکتر (پوهاریچ) در مورد سفر خود به برزیل گفته که (خوزه دو فریتاس) مشهور به (زیگما آریگو) جراح روحی معروف بدون هیچ سختی یک چاقوی برنده داخل چشم چپ مردی فرو کرد. آن مرد کاملا بیدار و هوشیار بود. آریگو چاقو را طوری اهرم کرد که چشم از حدقه بیرون زد. آریگو در ضمن این عمل بندرت به بیمارش نگاه می‌کرد. او رو به دکتر پوهاریچ کرد و از او خواست که انگشتش را روی پلک چشم بیمار قرار دهد به‌طوری که بتواند نوک چاقو را در زیر پوست احساس کند و در حالی که پوهاریچ شوکه شده بود به عمل جراحی ادامه داد. در طول جراحی بیمار اظهار داشت که درد و ناراحتی احساس نکرد. چند لحظه بعد آریگو چاقو را که نوک آن آغشته به چرک و خون بود از چشم بیمار خارج کرد و بدون تشریفات چاقو را با پیراهن خود پاک نمود و بیمار را مرخص کرد.
    ‌محققان این موضوع را ثابت کرده‌‌اند که پدیده جراحی روحی واقعیت دارد اما نکته مهم دیگری هم هست که باید به آن توجه کرد و آن این است که ‌واقع شدن عمل جراحی روحی بسیار نادر است و تعداد انگشت‌شماری از جراحان حقیقتا دارای موهبت شفابخشی خدادادی هستند و بیشتر آنها مدعیانی بیش نیستند. اغلب آنها شیادان فرصت‌طلبی هستند که با شبیه‌سازی عمل جراحی روحی سعی می‌کنند زمینه‌ای برای سود‌جویی و شهرت‌طلبی خود فراهم آورند. نمونه زیر به همین مطلب اشاره دارد.
     در 4891 در مجله ( دیسکاور) توسط <مارتین گاردنر> نویسنده مقالات علمی نوشته شده است: ستاره تلویزیونی و کمدین معروف (اندی کافمن) فیلمی به نام پدیده‌های روحی را در سال 0791 می‌بیند. فیلم به‌طور مختصر به کار جراحان فیلیپینی می‌پردازد. چند سال بعد یعنی سال 4891 کافمن مبتلا به سرطان ریه می‌شود و پزشکان به او میگویند که در آستانه مرگ قرار دارد. او تصمیم می‌گیرد برای زنده ماندن دست به آخرین تلاش بزند. کافمن به کلینیک یک متخصص جراحی روحی مراجعه می‌کند و در آنجا به مدت چند روز تحت معالجه قرار می‌گیرد. در هر جلسه، درمانگر او را با مالیدن روغن ماساژ می‌دهد و بعد روزی قفسه سینه او را ظاهرا باز می‌کند و مقدار زیادی خون و بافت فاسد را از آن خارج می‌نماید. چند روز بعد کافمن به شهر خود لس‌آنجلس باز می‌گردد، به امید این که سرطان او معالجه شده است. اما دو ماه بعد از دنیا می‌رود. عکسبرداری با اشعه x نشان می‌دهد که ابدا جراحی صورت نگرفته و سرطان پیشرفته کاملا دست نخورده مانده است.
    
    حرف زدن با زبانی که نیاموختیم
    ‌یکی دیگر از پدیده‌های عجیب و جالب توجه که حیرت همگان را برانگیخته، پدیده‌ای به نام زنوگلاسی است. به‌طوری که بسیاری از دانشمندان هم که در مورد پدیده‌های فوق‌طبیعی شک و تردید دارند و همیشه با بدبینی به این قضیه نگاه می‌کنند، در مواجهه با پدیده زنوگلاسی سکوت کرده‌اند.
    دکتر یان استیونسون یکی از دانشمندان آمریکایی تحقیقات گسترده‌ای را در زمینه زنوگلاسی انجام داده و در سال 4791 کتابی هم تحت عنوان زنوگلاسی به چاپ رسانده است.
    ‌زنوگلاسی از لغت onX لاتین به معنای خارجی و بیگانه و assolg ریشه یونانی به معنای زبان و در مجموع به مفهوم نوشتن یا صحبت کردن به زبانی بیگانه و ناشناخته است. در این پدیده گاهی شخص به‌زبانی که هیچ‌وقت آن را نیاموخته به‌راحتی حرف می‌زند و گاه بدون این‌که اراده‌ای داشته باشد، دستش روی کاغذ می‌رود و هر چه به ذهنش می‌آید با حالتی از خود‌بی‌خود و سریع شروع به نوشتن می‌کند. بعضی محققین معتقدند نوشتن یا حرف زدن خود‌به‌خود در اثر ارتباط با موجودات غیبی و ماورایی رخ می‌دهد.‌در تجاربی از زنوگلاسی مواردی مشاهده شده که شخص نویسنده مطالب، اصلا توان قلمی نداشته که بنویسد. برخی افراد هم در طی تجربه‌های زنوگلاسی خود، جملات و کلمات زشت و کریهی را تجربه نموده‌اند. گروهی معتقدند این جملات توسط ارواح شیطانی نوشته می‌شود. ‌در ادامه تجاربی از این پدیده ذکر می‌شود:
    _ در سال 2681، پرنیس گالتزین، زن بی‌سواد آلمانی تباری را هیپنوتیزم کرد. آن زن اصلا با زبان فرانسوی آشنایی نداشت ولی در حین هیپنوتیزم او در مورد این‌که در قرن هیجدهم در فرانسه زندگی می‌کرده، به زبان فرانسوی صحبت می‌کرد.
    _ زنی به نام جنسن، 33 ساله اهل فیلادلفیا توسط همسرش هیپنوتیزم شد. در حین هیپنوتیزم شخصیت مردانه جنسن ظاهر شد. او از زبان مردی کشاورز و سوئدی که در قرن هفدهم می‌زیسته صحبت می‌کرد. از صدایش معلوم بود مرد زحمت‌کشی است.
    _ دختری هندی به نام میشارا در سال 8491 به دنیا آمد. این دختر بدون این‌که قبلا با زبان و فرهنگ بنگالی آشنایی داشته باشد و یا اصلا به آنجا رفته باشد، آوازهای بنگالی می‌خواند و می‌رقصید. در سال 1691 دکتر یان استیونسون موضوع میشارا را مورد تحقیق و بررسی قرار داد. او نتیجه تحقیقات روی میشارا را در جولای 0891 در نشریه تحقیقات انجمن آمریکایی فراروانی به چاپ رساند. این خانم 23 ساله هندی می‌گفت که همسر مردی بنگالی در دهه 0081 میلادی بوده است. هفته و روزها او به زبان بنگالی صحبت می‌کرد و حتی قادر نبود با اعضای خانواده‌اش ارتباط برقرار کند.
    _ دکتر موریس نترتون با پسری 11 ساله مواجه شد که در طی هیپنوتیزم به زبان چینی قدیم صحبت می‌کرد. صدای پسر را ضبط کردند و آن را نزد پروفسوری در دانشگاه کالیفرنیا بردند. وی گفت مطالبی که پسرک گفته از متون بسیار کهن و ممنوع در مذهب قدیمی چینیان است.
    _ مدیومی آمریکایی به نام (جورج ولنتاین) در حالت خلسه به زبان‌های آلمانی، روسی و اسپانیایی صحبت می‌کرد. شخص دیگری به نام به نمایش گذاشت و خودش را خیس کرد. البته، مرا هم! دیگر تحمل نداشتم. مهمان‌ها هنوز نرفته بودند که من مجید را به کناری کشاندم و گفتم که حاضر نیستم اولین شب زندگی‌ام را در این خانه، آغاز کنم. شک نداشتم که سپیده اصرار می‌‌کند (عمومجید برایش قصه بگوید) و من می‌‌بایست در شب عروسی‌ام هم این دختر را تحمل می‌‌کردم. من که به غیر از آن چند ساعت توی پارک، تا آن لحظه با مجید تنها نمانده بودم! پیشنهاد کردم که همین امشب به ماه‌عسل به شیراز برویم. مجید چاره‌ای نداشت به جز پذیرفتن. مادرم هم علیرغم میل باطنی‌اش که برپایه اجرای تمام مراسم عروسی از جمله (پاتختی) بود، از این پیشنهاد استقبال کرد. مهمان‌ها که رفتند، من و مجید هم سریعا لباس‌هایمان را عوض کردیم و با وجود مخالفت شدید و گریه بی‌‌امان سپیده به مقصد شیراز راه افتادیم.
    عجب لحظاتی بود برای من. حالا فقط من بودم و مجید و می‌‌توانستیم یک هفته‌ای را در شیراز، بدون حضور هیچ مزاحمی سپری کنیم. یک ماه عسل رویایی و به یاد ماندنی.
    اما قضیه، زمانی به یادماندنی‌تر شد که درست هنگام خروج از تهران، مجید متوجه چراغ دادن‌های پی‌درپی اتومبیلی در پشت سرمان شد. از توی آینه نگاه کرد و با ترس گفت: (سعید است!) خدای من! باور کردنی نبود. سپیده آنقدر گریه کرده بود که آنها مجبور شده بودند لحظاتی بعد از حرکت ما، راه بیفتند و او را به ما برسانند. مادرش در حالی که آن دختر لوس را توی بغل مجید می‌‌انداخت، با دست دیگرش ساک بزرگی را که حاوی لباس‌ها و وسایل مورد نیاز سپیده برای یک هفته بود را به دست من داد و با پررویی تمام گفت: (ببخشید ها! جبران می‌‌کنیم. خب بچه است دیگه! بگذار بچه‌دار بشید.) و بعد هم گفت: (خوش بگذره) آخر چطور ممکن بود با وجود آن دختر لوس، خوش بگذرد؟ چطور؟!

85/5/8::: 12:40 ع
نظر()
  
  

دنیای <مدیوم> ها


    
    
    ‌برخلاف حدودی که در جهان مادی، انسان‌ها را محدود می‌کند، در جهان ماورای دنیای ما که حیطه موجودات نامرئی است، هیچ چیز نشدنی نیست. براساس قوانین آن جهان‌ها ساکنان آنها امکاناتی به دست می‌آورند که برای انسان‌های زنده مادی وسوسه‌‌برانگیز است و موجب کشش آنها به سوی موجودات نامرئی (ساکنین جهان‌های دیگر) می‌شود. البته این کشش یک جاذبه نیست همان‌طور که این‌گونه ارتباطات برای انسان‌ها ثمربخش است برای موجودات روحی نیز این ارتباط دارای اثرات و منافعی است.

    پدیده‌های ناشی از ارتباط و تعامل میان ارواح و انسان بسیار متنوع‌اند. برخی از این پدیده‌ها، رویدادهایی هستند که توسط اشخاص دیگر به غیر از < مدیوم>مدیوم: کسانی که قادر باشند خود را با ارتعاش سریع‌تر و بالاتری با قلمروی عرفانی و کالبدهایی که در عالم پس از مرگ زندگی می‌کنند، تطبیق و تنظیم نمایند، آنها را واسطه نیز می‌نامند) قابل مشاهده یا شنیدن و یا لمس کردن است. برخی از انواع این پدیده‌ها، (آورش)، (آورش: غیب کردن شی در جایی و ظاهر کردن آن در جای دیگر) تجسد، تغییر چهره مدیوم، ساختن اجسام به صورت موقت یا دائمی، نوشتن بدون جوهر و... است.
    از آنجا که پدیده آورش یکی از جالب‌ترین و هیجان‌انگیزترین پدیده‌های روحی به‌شمار می‌آید به معرفی این پدیده می‌پردازیم.
    پدیده آورش چیست؟ این واژه از لغت فرانسوی ( Apporterآوردن) گرفته شده است. در این پدیده اشیایی از مکانی دیگر خارج از جلسه توسط ارواح برداشته می‌شوند به‌عبارتی غیب می‌گردند و از موانع مادی چون دیوار و در و پنجره بسته عبور کرده و در داخل جلسه احضار ارواح ظاهر می‌شوند. ‌اغلب، گزارش شده که این اشیای منتقل شده در موقع ورود داغ هستند.
    به اشیایی که از جایی غیب می‌گردند apportو به اشیایی که ظاهر می‌گردند asport گفته می‌شود. انواع اشیایی که قابل حمل هستند شامل بسیاری از چیزها می‌باشند از جمله بدن مدیوم، موجودات زنده و جامدات. بعضی از ‌ارواحی که تا به حال عمل آورش توسط آنها صورت گرفته اظهار کرده‌اند که تنها قادرند اشیاء را در روی کره زمین جابه‌جا کنند والبته بعد مسافت و دوری، اهمیتی در عمل آورش ندارد.
    صاحبنظران و محققان در زمینه وجود ارواح و اتفاقات مربوط به آن، روند انجام عمل آورش را این‌گونه توصیف می‌کنند: ‌این امر از طریق تجزیه اجسام و دوباره شکل گرفتن آنها در مکانی دیگر انجام می‌شود. نحوه عمل به این صورت است که عامل به‌وسیله قدرت فکر خود ماده را که از اتم‌ها تشکیل شده است، در سطحی وسیع‌تر به نوعی منتشر می‌کند و آن را به امواج تبدیل می نماید، در این حالت شیء مورد نظر می‌تواند از میان هر نوع مانع فیزیکی متراکم عبور کند و دوباره با متوقف شدن تمرکز فکر، عامل که اتم‌ها را جدا از هم نگهداشته بود، به شکل اولیه خود، یعنی ماده فیزیکی، درمی‌آورد.
    ‌شرح یکی از پدیده‌های آورش که در حضور یکی از محققان مکتب روحگرایی به‌نام <شودزموند> صورت گرفته بدین قرار است:
    در این جلسه، 14 نفر به‌عنوان شاهد حضور داشتند. <شودزموند> از روح مصری به نام (ردکلارد) می‌خواهد که یکی از گنجشک‌های داخل قفس که در باغ قرار داشت را در جلسه حاضر کند. درب اتاق کاملا بسته بود و عمل آورش گنجشک به‌سرعت انجام شد. اتاق کاملا روشن بود و گنجشک توسط افراد حاضر لمس گردید. گنجشک، زنده ولی در حال بیهوشی بود. شودزموند اظهار می‌کند که بعضی از پرهای گنجشک را برای اطمینان می‌کند و بعد از آن گنجشک دوباره به قفس برگردانده می‌شود در حالی‌که پرها هنوز در اتاق باقی مانده بود.
    دانشمند ایتالیایی (بوزانو) تعریف می‌کند: در ماه مارس 1904 در منزل دوستی جلسه ارتباط روحی داشتیم. از روحی که با او ارتباط داشتیم خواهش کردم که برای من چند سنگ آتشفشانی را که من در خانه‌ام روی میز تحریرم گذاشته‌ام در این‌جا حاضر کند. در آن هنگام از دهان مدیوم که بیهوش بود گفت: اگر چه نیروی من نزدیک به پایان است با اینهمه این کار را می‌کنم.
    آن‌وقت ما دیدیم مدیوم شروع به انجام حرکاتی نمود که دلالت بر این بود که شیء خواسته شده حاضر شده است. ولی ما صدای افتادن آن سنگ‌ها را بر روی زمین نشنیدیم. لذا از روح ناظری که به ما گفته بود آن سنگ را حاضر خواهد کرد، جریان را پرسیدیم او گفت: برای آوردن مقداری از آن سنگ‌ها، اقدام کرده و آن را تا همین اطاق هم آورده است. منتها نیروی مدیوم و او به قدری ضعیف شده که حالا قادر به تجسد دادن آن سنگ نیستند.
     بعد هم گفت نور اطاق را زیادتر کنیم وقتی که ما نور اطاق را زیادتر کردیم دیدیم روی میز لباس‌ها و موی حاضران و فرش اطاق پوشیده از یک لایه غبار آن سنگهای آتشفشانی است. مثل اینکه آن سنگ‌ها را کوبیده و تبدیل به گرد کرده بودند. وقتی که به خانه‌ام برگشتم دیدم آن توده سنگ آتشفشانی دست خورده و مقدار زیادی را از آن جدا کرده‌اند. یعنی به اندازه یک سوم حجم آن را کنده بودند.
  
  
<   <<   6   7   8   9      
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام دوستان با دو مطلب جدید و جذاب در خدمت شما هستم
+ سلام دوستان با دو مقاله جدید در خدمتم سر بزنید دست خالی برنمی گردید
+ سلام دوستان اگر دوست دارید در مورد سریال جومونگ اطلاعاتی بیشتر بدانید به وبلاگم سر بزنید دست خالی برنمی گردید