به نوشته اشپیگل در پایان مسابقه امسال<روبرت فوینتاین> انگلیسی برای دومین بار عنوان <قهرمان اعداد> را در جهان از آن خود کرد و برنده مدال طلا به ارزش هزار یورو و یک تندیس مخصوص این مسابقات شد. <جان وان کونیگسولد> هلندی در جایگاه دوم قرار گرفت و <گرت میترلینگ> آلمانی هم نفر سوم این مسابقات شد. کوچکترین شرکتکننده مسابقه امسال که بسیار مورد توجه همه قرار گرفت یک دختر بچه نه ساله هندی به نام <کینجال دیوششا> بود که توانست در میان سوپرمغزهای جهان عنوان بیست و چهارم را کسب کند. پیرترین شرکتکننده هم<ویلیام بویمن> هلندی 67 ساله بود که نفر پنجم شد. برنده هر یک از مراحل مسابقات به ترتیب زیر است: مرحله اول: <جورج آرتور مندوزا> از پرو، مرحله دوم: <آلبرتو کوتو> از اسپانیا، در مرحله سوم: <روبرت فوینتاین> انگلیسی و در مرحله چهارم هم <متیاس کسل اشلدگر> آلمانی نفر اول شد. یکی از مراحل جالبی که بعد از پایان مسابقه انجام شد هنرنمایی و اجرای عملیات سخت و پیچیده ریاضی توسط شرکتکنندهها در حضور تماشاچیان بود که شگفتی تماشاگران را برانگیخت. در این مرحله رابطه صمیمی بین شرکتکنندگان و تماشاگران به چشم میخورد. مثلا <رودریگرگیم> یکی از شرکتکنندگان با یافتن توان صدم یک عدد دو رقمی به صورت کاملا ذهنی در عرض چند ثانیه همه را انگشت به دهان و پاسخ را که یک عدد 170 رقمی بود ارائه کرد.<یارامون کامپایو> هم یکی از رکوردهای جهانیاش را در این ملاقات صمیمی به رخ تماشاگران کشید. او در عرض چند ثانیه، پنجاه عدد با رقمهای مختلف را که به وسیله تماشاگران انتخاب شده بود به خاطر سپرده و سپس به ترتیب از کوچک به بزرگ بیان کرد. <ویل بویمن> هم که مسنترین شرکتکننده این جام بود کشف استعدادش را برای تماشاگران اینطور توضیح داد:در گذشته فروشنده اتومبیل و کامیون بودم و مدت بیست سال هم به عنوان مکانیک کار میکردم. زمانی به طور ناگهانی متوجه شدم که تمام شماره پلاکهای اتومبیلهایی که ضمن کارم با آنها برخورد کردهام در خاطرم باقی مانده است. از آن زمان به استعداد و حافظه قویام در زمینه ریاضیات پی بردم و تب اعداد و عملیات ریاضی مرا فرا گرفت و امروز پس از تمرینات زیاد عنوان پنجم <سوپر مغز> جهان را کسب کردهام. <رالف لایر> بنیانگذار این مسابقات که خود یک ریاضیدان خبره از دانشگاه <لایپزیک> است، میگوید: متخصصان تشخیص دادهاند، حجم مغز این نابغهها از افراد معمولی کمی بزرگتر است و آنها از قسمتهایی از مغز خود استفاده میکنند که افراد معمولی در طول مدت عمر هرگز از آن قسمت مغز خود بهره نمیبرند.او در ادامه گفت: البته این توانایی آنها فقط استعداد نیست بلکه بر اثر تمرین زیاد و ورزیده کردن سلولهای مغزی ایجاد شده است.او ایده چنین کاری را از حدود چهار سال پیش در ذهن داشت و بالاخره در سال 2004 اجرا کرد. او پایهگذاری این مسابقات را تبلیغی برای محاسبهذهنی ریاضیات دانست چرا که در اثر پیشرفت علم با ساخت محاسبهگرهای قوی و سریع ماشینی مانند انواع کامپیوترها انجام محاسبات ذهنی کاملا از مد افتاده و این مسئله سبب تنبلی مغز و فاجعهای برای بشریت است! در حالی که انسان در امور روزمره خود به این محاسبات ذهنی کاملا نیازمند است و باید به آن توجه بیشتری کند.
منبع : ksabz
وی در حال حاضر توانست به دنیای اسقفهای مرد راه پیدا کند و نامش را به عنوان اولین اسقف زن دنیا به ثبت برساند او در یک مصاحبه با روزنامه واشنگتنپست اظهار داشت: <از اینکه دیگر زن از دید کاتولیکها موجودی ناقص شمرده نمیشود خوشحالم و امیدوارم بتوانم به مقام رهبری کاتولیکهای جهان دست یابم. لذا زنها نیز از این به بعد میتوانند وارد این حیطه شوند. من توانستم به مردمی که باور نمیکردند یک زن قادر است اسقف شود ثابت کنم که میتوان وارد دنیای اسقفهای مرد شد! افرادی که با من به مخالفت برمیخواستند اکنون دست سازش به سوی من دراز کردند>!
در ابتدا انتصاب کاترین به این مقام با مخالفت بسیاری از کلیساها روبهرو شد، اما کلیسای انگلیکان این موضوع را برای اولین بار در جهان مطرح کرد، این کلیسا از سال 1994 انتصاب زنان را به عنوان کشیش پذیرفت و نسبت به آن انعطاف نشان داد.
اسقف اعظم کانتربری در این زمینه گفت: اگر کلیسا تصمیم به چنین کاری بگیرد محدود کردن یک زن از رسیدن به درجه اسقفی بسیار دشوار خواهد شد.
گفتنی است هفتاد میلیون نفر در سراسر جهان از رسیدن زنان به منصب اسقف اعظم موافق هستند و 14 کلیسا از 38 کلیسای انگلیکان نیز موافق چنین مسئلهای بودند. در سال 1994 حدود چهارصد کشیش از کلیسای کاتولیک رم با این موضوع مخالفت کردند. گرچه اسقفهای کاتولیک به کلیسای انگلیکان در این رابطه هشدار دادند اما این کلیسا اظهار داشت که چنین پیشنهادی برای پاسخ به درخواست دوسوم اکثریت مجلس عوام صورت گرفت. اسقفهای کاتولیک طی نامهای رسمی خواستار لغو این مصوبه شدند و معتقد بودند که انتصاب اسقف زن در کلیسا میتواند آسیبهای جبرانناپذیری وارد سازد! گفتنی است که کلیسای انگلیکان یک کار دیگر هم انجام داده است. این کلیسا یک سیاهپوست را به عنوان اولین اسقف اعظم سیاهپوست در کلیسای انگلیس منصوب کرده است گفتنی است، تاکنون هیچ سیاهپوستی به چنین مقامی دست نیافته بود. انتصاب این اسقف سیاهپوست به عنوان تلاش برای مبارزه با نژادپرستی است اما چندی پیش این اسقف سیاهپوست توسط نامه یا تلفن از سوی نژادپرستان مورد تهدید قرار گرفت.
اکنون نیز با رسیدن یک زن به مقام اسقف اعظم از سوی کلیسای انگلیکان، جنجال زیادی در محافل مسیحیت دنیا بر پا شده است.
فرانک گریس ولد اسقف اعظم در حالی که داشت بازنشسته میشد اظهار داشت که تصمیم امروز جامعه کلیسا درباره انتصاب اسقف اعظم زن همچون کاشتن یک درخت میوه است که باید در آینده نتیجه آن را ببینیم.
منبع : ksabz
باران سنگ
در فهرست حوادث باورنکردنی بارها نام باران سنگ تکرار شده است. باران سنگ آن هم از آسمان صاف و آبی و جایی که از کوهستان دور است. سنگ بر سر آدمها و روی سقف خانهها میبارد و باعث صدمات و خسارات شدید میشود. تحقیق بر روی این موارد اغلب به ترس مردم و ابهام مسئولان ختم میشود. این اتفاق در تمامی اعصار و در اقصی نقاط دنیا رخ داده است. قدیمیترین گزارش مربوط به سال 1690 است که خبر از بارش سنگهای بزرگ میدهد، بارشی که هیچ علتی برای آن کشف نشده است. این حوادث گاه با اتفاقات ماوراءالطبیعه نیز همراه بودند. در اینجا به چند نمونه از این گزارشات اشاره میکنیم:
_ نیوزلند، بروکلین، :1963 در روز 24 مارس سال 1963 یک مهمانخانه بدون هیچ دلیل خاصی با باران سنگ و تعدادی سکه ویران شد. مردم با پلیس تماس گرفتند و ماموران به دنبال مقصر گشتند ولی هیچ متهمی برای این حمله عجیب پیدا نکردند. این باران هفت ساعت به طول انجامید. پنجرهها خرد شدند و سنگ به مردم میخورد ولی هیچکدام زخمی نشدند. سکههایی که همراه سنگها بر روی زمین ریخته بود پنیهای نیوزلند و یک سکه مسی بزرگ بودند. این باران اسرارآمیز دو شب دیگر نیز بارید ولی بالاخره تمام شد.
_ اندونزی، سوماترا، :1928 یکی از عجیبترین موارد بارش سنگ از آسمان آبی توسط یکی از محققان مسائل ماوراءالطبیعه تجربه و گزارش شد. (ایوان ساندرسون) آن روز عصر مهمان یکی از خانههای ییلاقی در سوماترا بود. همچنان که آنها در ایوان نشسته بودند، یک سنگ سیاه براق از جای نامعلومی به روی ایوان افتاد. همان طور که ساندرسون و اطرافیانش داشتند با تعجب به آن سنگ نگاه میکردند، دهها سنگ دیگر نیز به همان صورت از آسمان بارید و فقط روی ایوان افتادند. ساندرسون که با این اتفاقات آشنایی داشت دست به انجام یک آزمایش زد. او تمام سنگها را دانهدانه با مقداری رنگ علامتگذاری و سپس آنها را در همه جای باغ و بوتهزار پخش کرد. ساندرسون در گزارش خود مینویسد: (دهها سنگریزه را علامت زدیم و به باغ پرت کردیم ولی یک دقیقه بعد تمام آنها دوباره روی ایوان بودند. هیچکس با هیچ قدرت بینایی غیرعادی نمیتوانست آن سنگهای کوچک را آن هم با این سرعت از باغ جمع کند و دوباره به سوی ایوان پرتاب کند.)
باران ماهی
آیا امکان دارد از آسمان به جای باران، ماهی ببارد؟ بسیاری از دانشمندان این حرف را قبول ندارند ولی در طول قرون بارها و بارها گزارش شده که از آسمان ماهی باریده و بسیاری از آنها در منطقه هند رخ داده است. در کتاب (تاریخ فلسفه) به سال 1816 چنین نوشته شده است: (در جزیره (پرنس ویلز) در هند شرقی مردم آب باران را در پشتبام خانههایشان درون مخزنهای بزرگی جمع میکنند. بارها اتفاق افتاده که این مخزنها گاه هفتهها خشک بودهاند. ولی وقتی فصل بارندگی فرا میرسد آنها به سرعت پر از آب میشوند. گاهی در این آبها ماهیهایی یافت میشود که طولشان به چند اینچ میرسد. به من گفتهاند در بنگال هم این اتفاق میافتد. میگویند این ماهیها با باران میآیند. خیلی کنجکاو هستم که بفهمم این ماهیها از کجا سر از مخزن آب روی پشتبامها در میآورند. کاپیتانی در هند شرقی به من گفت همیشه این ماهیها را دیده است ولی قادر نیست توضیح قانعکنندهای برای آن بدهد. ظاهرا این پدیده در هندوستان چندان غیرعادی نیست.)
(جیمز پرین سپ) دانشمند موضوعات غیرعادی در سال 1933 درباره باران ماهی مینویسد: یک بار ماهی کوچکی را دیدم که وقتی به پایین افتاد هنوز زنده بود. این ماهی در حیاط منزل من در بنارس بر روی تختی با پایههای سنگی که در ارتفاع 1/5 متری زمین قرار داشت و مخصوص دود دادن برنج بود، افتاد. آن روز خیلی تعجب کردم ولی بعدها ماهیهای بیشتری دیدم و فهمیدم آنها با باران میآیند. یکی از همسایهها میگوید: روز جمعه نهم ماه، ساعت 12 ظهر آسمان ابری شد و باران سبکی بارید و تعدادی ماهی در اندازههای مختلف از آسمان به زمین ریختند. ما تعدادی از آنها را برداشتیم و به خانه بردیم. دیگری میگوید: یک ماهی درست جلوی چشمم از آسمان افتاد. وقتی جلوتر رفتم ماهیهای دیگری را هم دیدم که روی زمین افتاده بودند. دو تا از آنها را برداشتم و به خانه بردم ولی بعد پشیمان شدم. دوست نداشتم از آن ماهیها بخورم.
باران خون
باران خون و در برخی موارد باران گوشت در طول تاریخ دنیا دیده شده است. این پدیده گاه باعث حیرت شده و گاه مردم آن را نشانه بدیمنی و نحس بودن دانستهاند. در قرن نوزدهم در کارولینای شمالی دو باران خون به فاصله 34 سال بارید. بارش اول روز پانزدهم فوریه سال 1850 در مزرعه (توماس کلارکسون) بود. نمونههایی از آن باران به آزمایشگاه برده و بر روی آن آزمایش شد و مشخص شد چیزی که از آسمان ریخته واقعا خون، گوشت و اعضای بدن بوده است. در مقالهای در اینباره نوشته شده است: در مزرعه کلارکسون باران عجیبی بارید. معلوم شد که آنها تکههایی از گوشت، کبد، طحال، مغز و خون بودند. خونی که روی برگ درختان کشف شد کاملا تازه بود. این باران کمتر از چند دقیقه طول کشید ولی قطعات گوشت و قطرات خون همه جا پخش شدند. وقتی خون میبارید آن قسمت از آسمان را ابری سرخ رنگ پوشانده بود.بارش دوم روز 25 فوریه 1884 روی داد. خانم کیت لاساتار که همسر یک کشاورز بود بر روی زمین تازه شخمزدهشان ایستاده بود که از آسمان صاف و بدون ابر، خون بارید و بر زمین و بوتههای اطراف او پاشید. همسایهها از صدای فریاد هراسآلود زن به سوی او شتافتند و همه دیدند روی زمینی به وسعت شصت فوت لکههایی شبیه به لکه خون دیده شد. پزشکی این لکهها را آزمایش کرد و گفت: خون است. در اینجا گزارشهایی از بارانهای عجیب را بخوانید:
باران قورباغه
من در شمال آلاباما زندگی میکنم. وقتی هفت سال داشتم (سال )1964 دیدم که از آسمان قورباغه بارید. من، مادر و خواهرم سوار اتومبیل بودیم و به خانه مادر بزرگم میرفتیم. همین که به داخل حیاط پیچیدیم این اتفاق افتاد. مادرم برفپاککن را روشن کرد ولی این کار فقط سبب کثیف شدن شیشه ماشین شد. قورباغهها همه جا بودند. مادربزرگم فکر کرد دوره پایان زمین فرا رسیده است. این قورباغهها کوچک بودند و حدود یک اینچ طول داشتند و کمی قهوهای رنگ و شفاف بودند. میشد جریان خون و تپش قلبشان را به چشم دید. تقریبا سه تا چهار دقیقه قورباغه میبارید تا بالاخره تمام شد. آسمان طوری بود که انگار یک طوفان شدید تمام شده است هیچ رعد و برقی در آسمان ندیدم ولی منظره مالیده شدن قورباغهها روی شیشه ماشین را هیچوقت فراموش نمیکنم.
باران حشره
این اتفاق ساعت 2/30 روز سوم ماه می2004 رخ داد. من و دخترم کنار استخر خانهمان نشسته بودیم که باران شروع شد. ما به خانه رفتیم تا ناهار را آماده کنیم. من از پنجره به بیرون نگاه کردم و ناگاه حشرات سیاه، باریک، عجیب و چسبناکی را دیدم که یکییکی روی زمین میافتند و وول میخورند. شبیه پشههای مرداب و باتلاق بودند ولی چهارپا داشتند و بزرگ بودند. طول آنها به سه یا چهار اینچ میرسید. راستش را بخواهید با خود فکر کردم از سیاره دیگری آمدهاند. خیلی از آن حشرات در استخر ریخت. آنها در آب شنا میکردند. همه جای حیاط و خیابان پخش بودند. خیلی چندشآور بود. یکی از همسایهها میگفت یک بار باران قورباغه دیده است ولی به نظر من این خیلی بدتر و عجیبتر بود. مدتها طول کشید تا آن حشرات را از استخر بیرون بیاوریم ولی هنوز هم هرازگاهی یکی از آنها را میبینم. شوهرم کتابهای زیادی درباره حشرات خواند ولی چیزی شبیه آنها پیدا نکرد. هیچکس اینگونه حشره را نمیشناسد. بعضیها میگویند شاید از مکزیک آمده باشد. ولی همه از این اتفاق متحیر شدند
منبع : ksabz
خیلیها هم معتقدند یک عجوزه پیر بر روی قفسه سینه فرد خوابیده مینشیند و شخص به هنگام بیدار شدن میفهمد که قادر به حرکت نیست. اینکه چه موضوعی سبب میشود این عجوزه به سراغ انسان در حال خواب برود، به فرهنگهای ملل ارتباط دارد. تنها در دو دهه اخیر و به ویژه در ده سال گذشته دانشمندان و محققان به فکر تحقیق درباره این رویداد شایع افتادهاند و به نتایجی اندک رسیدهاند.
(فلج به هنگام خواب) حالتی است که در آن فردی که در خواب است و یا تازه از خواب بیدار شده است متوجه میشود که نمیتواند حرکت کند یا حرف بزند و فقط قادر است نفس بکشد و چشمانش را حرکت دهد. در این مرحله که در حالت نیمهخواب و نیمهبیدار هستید، ذهن هوشیار شما شروع به بیدار شدن کرده ولی هنوز بیدار نشده است. بنابراین شما اندکی هوشیاری دارید. این حالت کاملا زودگذر است و خیلی زود شما بیدار میشوید و یا دوباره میخوابید.
فرد بعد از چند ثانیه و یا حداکثر یک دقیقه به وضعیت عادی باز میگردد و قادر به حرکت میشود. محققان معتقدند پانزده درصد مردم حداقل یک بار در طول عمر خود این وضعیت را تجربه میکنند.
ولی گاهی وضعیت ترسناک و انسان دچار اوهام میشود. افراد بسیاری گزارش دادهاند که در این حالت شخص یا اشخاصی را در اتاق خود دیدهاند یا حضور آنها را حس کردهاند و یا صدایشان را شنیدهاند. همه آنها وجود نحسی را در کنار خود حس میکردهاند که قادر به دیدن او نبودهاند. انسان احساس میکند که این وجود نحس درست بیرون حوزه دید اوست و اگر فلج نبود و میتوانست سرش را اندکی بچرخاند، حتما آن موجود هولناک را میدید و این موضوع بسیار دلهرهآور است. گاهی فرد احساس میکند تحت فشار است و دارد خفه میشود. صداهای پایی را میشنود که به او نزدیک میشوند و گاه صدای وز وز به گوش میرسد.
بختک در اتاق من
بعد از اینکه چندین تجربه واقعی از بختک را خواندم تصمیم گرفتم من هم داستانم را برای شما تعریف کنم. تخت من یک تخت بزرگ پردهدار است که هر شب قبل از خواب پردههای تور آن را میاندازم. من عادت دارم به روی شکم بخوابم. در آن شب خاص هم طبق معمول همیشه به روی شکم خوابیده بودم. تازه داشت خوابم میبرد که ناگهان احساس کردم کسی در اتاقم است. احساس میکردم او در گوشه اتاقم ایستاده و مرا تماشا میکند و منتظر است. جرات نداشتم تکان بخورم، با خود گفتم شاید اگر تکان بخورم او مرا رها کند و برود. ولی اشتباه فکر میکردم. به ناگاه حس کردم بویی ترش به مشامم خورد. ترسیده بودم. حتی الان هم که دارم این داستان را مینویسم ترس بر من مستولی شده است. احساس بیپناهی میکردم و حس میکردم کمکم به من نزدیک و نزدیکتر میشود. سعی کردم فریاد بکشم، جیغ بزنم و یا هر کار دیگری که دیگران را متوجه این اتفاق شوم کند، ولی مثل این بود که به تخت بسته شدهام. ناگهان حس کردم جسمی بر پشتم پرید. به نظر نمیآمد خیلی بزرگ باشد. صدای جیغ بلندی در اتاق پیچید و مجسمه ای که بالای تختم بود از ارتعاش صدای جیغ بر روی زمین افتاد و شکست. لحظهای بعد همه چیز به حالت عادی بازگشت و سکوت برقرار شد. حالا دیگر میتوانستم دوباره حرکت کنم. بلافاصله بلند شدم و روی تختم نشستم. هیچکس آنجا نبود ولی در کمال تعجب دیدم تور اطراف تختم بالا رفته و قسمتی از آن به طول 6 فوت پاره شده است. فردای آن روز آن تور را برداشتم و آن را در آتش سوزاندم چون میترسیدم آن بختک منحوس دوباره بازگردد. بعد مقداری آب مقدس آوردم و به همه جای اتاقم پاشیدم. این بدترین تجربهای بود که در طول عمرم داشتم. بختک وحشتناک است واقعا وحشتناک. بدترین چیزی است که آدم ممکن است با آن روبهرو شود من حتی روبهرو شدن با بختک را برای دشمنم هم نمیتوانم آرزو کنم.
تجربه طولانی
بعضی از افراد مدتهای طولانی و حتی سالها به طور مکرر این تجربه هراسانگیز را تحمل میکنند. به نمونه زیر توجه کنید: من بیست و هفت سال دارم و مدت دوازده سال است که با این اتفاق دست و پنجه نرم میکنم. اوایل در این حالت فقط قادر نبودم حرکت کنم ولی کمکم احساس میکردم کسی روی بدنم نشسته است و جلوی تکان خوردن مرا میگیرد. میخواستم جیغ بکشم یا حرکت کنم ولی تنها نالهای از دهانم خارج میشد و حداکثر میتوانستم انگشتان پایم را تکان بدهم. دفعات اول فکر میکردم خواب میبینم و آنقدر میترسیدم که میخواستم به هر صورت ممکن خودم را از خواب بیدار کنم و بعد از بیدار شدن ساعتها خوابم نمیبرد.
حالا دیگر میشود گفت که به آن عادت کردهام. گاهی دراز میکشم و منتظر میمانم ببینم چقدر میتوانم وجود نحس این عجوزه را تحمل کنم ولی باید بگویم این احساس غیرقابل تحمل است. بعضی وقتها میگویم شاید خودم این اتفاقات را در مغزم ساختهام. ولی این طور نیست، بختک واقعی است و تقریبا هر دو ماه یک بار به سراغم میآید. گاهی در یک شب فقط یک بار میآید و گاهی چندین بار.
رویای ملاقات با یک دوست مرده
منبع: Shadowlands.com
about.com
آمار حقوق شهروندی و ایرانی آباد
دقیقترین و ثابتترین علم را در دانش بشری علم ریاضیات میدانند و دانش حقوق ریاضیات دانش علوم انسانی است و بدون چنین ریاضیات و آماری در علوم انسانی نمیتوان مرزهای قانونی، سیاسی، اقتصادی و امنیتی را مشخص کرد. تعریف مناصب و منصبداران، شناخت سرمایه و سرمایهداران و بررسی آماری تمام زوایای امور، روشنبینی دقیقی نسبت به وضع موجود و آینده کشور ارائه میدهد. چگونه به حقوق شهروندی هر شهروند ایرانی برسیم ؟ تا هر شهروند ایرانی از دورترین نقطه روستایی ایران تا مرکز تهران از حمایت دولت و نظام اسلامی برخوردار شود و حداقل حقوق شهروندی او تامین گردد؟ در نظام اسلامی، انسان از زمان ولادت، حتی قبل از آن و تا زمان فوت، حتی بعد از آن، از حقوق اسلامی برخوردار است که برتر و بالاتر از حقوق انسانی، به بهترین نحو، کرامت انسان را تضمین میکند. تامین حقوق شهروندی در اسلام بدون موضوعشناسی که رابطه علیت با حکم شرعی دارد ممکن نیست و موضوعشناسی دقیق بدون زبان آمار مقدور نیست. هر شخص حقیقی یا حقوقی در نظام حقوقی اسلام تعریف میشود و مطابق نصوص قرآن و سنت رسول خدا(ص) سه شناسنامه اصلی جهت قانونمندی فقهی وتعلق احکام برای انسان مشخص و تعریف میشود. این سه شناسنامه مربوط به اموال و دارایی، صحت و سلامت و نسب و احوال شخصیه فرد است. شناسنامه های مالی و پزشکی و احوال شخصیه در اسلام، موضوع بسیاری از احکام فقهی است که بدون شناخت صحیح و درست آن موضوعات نمیتوان احکام شرعی مرتبط را بر آن حکم کرد و آنچه که مهم است کاربرد این شناسنامه در نظام حکومتی و برنامهریزی در افق چشمانداز نظام اسلامی است. بنابراین بررسی شناسنامههای سهگانه مالی و پزشکی و احوال شخصیه در مطالعه آماری و موضوعشناسی، نقش منحصر به فردی دارد.
الف) شناسنامه مالی
اکنون آنچه که مردم به عنوان شناسنامه میشناسند همین شناسنامه احوال شخصیه است که در آن ولادت، ازدواج، طلاق و فوت ثبت میشود. کاربرد این شناسنامه به همراه کارت ملی تنها هویت فردی و شخصی شهروند را مشخص میکند و هرگز نمیتواند بیانگر وضعیت مالی یا پزشکی سلامت آن عزیزان باشد. ضرورت شناسنامه احوال شخصیه به حدی مهم است که هیچ دولتی نمیتواند از آن صرفنظر کند لذا وزارت کشور به دقت از طریق اداره ثبتاحوال این مهم را پیگیری میکند. اما دو شناسنامه دیگر همچنان مغفول مانده است و فرصتطلبان زمین خوار و زراندوز با گلآلود کردن اوضاع مالی هرگز اجازه نخواهند داد تا شفافسازی در حوزه شناسنامه مالی زیرنظر اداره ثبت و اسناد صورتپذیرد و سوداگران دارو و درمان و مافیای مواد مخدر نیز اجازه نمیدهند تا شناسنامه پزشکی و سلامت زیرنظر وزارت بهداشت و درمان سامان پیدا کند. حال شما با مطالعه در منابع اسلام به خوبی درمییابید تا چه اندازه اسلام در قانونمندی شخصی و اجتماعی به مسائل سهگانه موضوعشناسی مالی، بهداشت و نسب خانواده اهتمام داشته و دارد؛ به گونهای که احکام شرعی متفرع و متوقف بر شناسایی این موضوعات است و بدون شناسایی این موضوعات در دنیای خارج ذهن، بحثهای فقه اسلامیدر حد مباحث انتزاعی و ذهنی باقی میماند. فقه اسلام فلسفه عملی حکومت اسلام است و برای اجرایی کردن فقه باید موضوعات فقهی را به طور عینی مشخص کرد تا احکام نورانی اسلام پیاده شود؛ در غیر این صورت در حد مداحی و سخنرانی باقی خواهد ماند. بیتردید با مشخص شدن موضوعات، احکام نورانی اسلام در دنیای خارج عینیت پیدا میکند و حقوق فردی و جمعی شهروندان حکومت اسلامی تامین خواهد شد و ایرانی آباد ساخته میشود.
آنچه که در ادامه میخوانید نمونههایی از هدایایی است که خانمها خیلی دوست دارند.یک شاخه گل، کارتهای تبریک، عطر، جواهرات، نامهای که خودتان نوشته باشید، لباسی که دوست دارد، گلدان قشنگ، مجسمههای سرامیکی، کتاب شعر و یا حتی ماندن یک شب در هتل و به اینها شکلات! را هم اضافه کنید.
به یاد داشته باشید که خرید هدیهای کوچک و ارزان و تقدیم آن به شکلی خوشایند، میتواند برای او جالب توجهتر باشد.
(الن کریدمن) در کتابش تحت عنوان (راز دلبسته کردن زن) و یا (چراغ دل زنت را روشن کن) مینویسد: جرالد میگفت: همسرم، برشتوک را هر روز صبح با شیر میخورد، به خاطر همین موضوع، به سوپرمارکت رفتم و یک جعبه بزرگ برشتوک خریدم و آن را با یک گره پاپیونی بستهبندی و یادداشتی هم ضمیمهاش کردم: (برای بهترین و کاملترین زنی که میشناسم.) میتوانم به شما بگویم آن شب آمدنم به خانه خیلی استثنایی بود، چنین هدیه کوچکی برای او مفهوم بسیاری داشت.
و یا (چیپ) یک بسته شکلات خرید و آن را در کیف همسرش گذاشت و یادداشتی هم ضمیمه آن کرد که روی آن نوشته بود: (به همسر بینظیرم که همیشه به من خوبی و عشق میدهد.) زمانی که مرد به سرکارش رسید، زن به او تلفن کرد که بگوید با این کارش روز خوبی را برای او تدارک دیده است.
یا یکی دیگر از دوستانم میگفت: من هر روز صبح خیلی زود سر کار میرفتم، شب قبل به گلفروشی رفتم، یک شاخه گل رز و یک شاخه گل زنبق خریدم و صبح روز بعد به همراه یادداشتی در کنار بالش زنم گذاشتم. بر روی یادداشت نوشته بودم: (گلهای رز قرمز هستند و بنفشهها آبی، گرچه من در محل کارم هستم، به تو فکر میکنم.) شب که به خانه آمدم با من مثل یک سلطان رفتار شد. تصورم این بود که برای خوشحال کردن همسرم به پول فراوان احتیاج دارم، اما دریافتم که دو شاخه گل به اندازه یک کت خز موثر است. یا دیگری یک مجسمه عقاب سرامیکی خرید و یادداشتی به آن چسباند که روی آن نوشته بود: (زمانی که تو در کنارم هستی، من از عقاب بالاتر پرواز میکنم) سپس آن را در جایی که مطمئن بود، زنش پیدا میکند، گذاشت. آن مجسمه سرامیکی حالا جزو یکی از داراییهای باارزش اوست.(آلن کروفی) میگوید: تمامی این مردها از اینکه وقتی بخواهند فکر خود را به کار بیندازید، چقدر خلاق خواهند بود، حیران شدند. هدیههایی که آنها دادند، شاید کوچک بود، اما برای همسرانشان دنیایی ارزش و نتایجی جالب توجه به همراه داشت.
هر آنچه را تصمیم میگیرید به همسرتان هدیه بدهید و مطمئن باشید که هدیهای کامل است. همیشه کار اضافی نیز انجام دهید، اگر هدیهتان گلدان است، در آن گل بگذارید، اگر هدیه وسیله موسیقی است، یادداشتی کوچک روی آن بگذارید، اگر امکان پیچیدن هدیه هست، آن را بستهبندی کنید. چون زنها دوست دارند بستهبندیها را باز کنند، اگر هدیه شما یک ظرف شیرینی است، در آن حتما شیرینی بگذارید.
و زنی میگفت پس از 25 سال ازدواج، هنوز اولین سالگرد ازدواجم را به یاد دارم. شوهرم آن روز را فراموش کرده بود، ابتدا تصور میکردم که او شوخی میکند، اما شوخی در کار نبود.
من تمام روز را گریه کردم، سرانجام در حدود ساعت هشت شب، او شتابان به فروشگاهی رفت و یک ظرف مخصوص شکلات خرید و به خانه آورد، وقتی آن ظرف را دیدم بلندتر گریه کردم، برای آن که میدانستم در خرید آن اصلا فکر نکرده است چون من رژیم داشتم و او یک ظرف شکلات خریده بود( !او حتی درک این را نداشت که در آن ظرف شکلات بگذارد.)
زنی دیگر میگفت: شوهرم در خانوادهای بزرگ شده است که عادت به خریدن هدیه ندارند، او هرگز ندیده بود که پدرش برای مادرش گل بیاورد، از این رو واقعا تصور نمیکرد که روزهای تولد یا سالگردها اهمیت دارند.
هدیه، برای بسیاری از زنها نشانه آن است که (تو باارزش هستی) و هدیه ندادن به این معنی است که (تو بیارزش هستی.)
منبع :چراغ دل زنت را روشن کن
تذکر: عکس جنبه تزئینی دارد
- 10 مایکل داگلاس 62( ساله) و کاترین زتاجونز 37( ساله)؛ این زوج هالیوودی در منطقه هنسل کاستل در ولز انگلیس صاحب قصری به قیمت 3/2 میلیون یورو هستند.
منبع: ksabz
پارامترهای مهم در توسعه ایران
در یکصد سال پیش از انقلاب معاصر ایران، درست در زمانی که جهان گامهای بلند توسعه وانقلاب صنعتی را به عصر دیجیتالی شدن و سیطره IT پیوند میزد کشور ما در چنبره استعمار بیرونی و خیانتهای مدیران درونی خویش غوطهور بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و غالب شدن میل استقلالطلبی ایرانیان، دنیای تازهای به روی آنان گشوده شد. اما 28 سال گذشته که زمان آن شاید نزدیک به نیمه عمر متوسط بسیاری از ایرانیان باشد، چگونه گذشته است؟ آنچه که اکنون در کشور داریم با تعداد سالهای سپری شده همگونی دارد؟ البته هشت سال جنگ تحمیل شده و توطئه های بیشماراستعمار بخش زیادی از پتانسیلهای نهفته کشور را مصرف کرد اما حتی جنگ نیز نمیتواندتوجیه کننده وضعیت حال حاضر ما باشد. ما نسبت به یکصد سال محرومیت خود بسیار پیشرفت کردهایم اما نسبت به توانمندیهای اسلامی و آریاییمان شرایط قابل قبولی نداریم چرا که حق ما بیش از اینهاست اما چرا؟ سه پارامتر زیر به بررسی این پرسش می پردازد:
الف - آموزش برای کسب دانش
کمتر کسی است که نداند ایران اکنون درحال نوزایی علمی است اما مدرکگرایی، فساد علمی و یکشبه دکتر شدن برخی از مدیران و غلو بیش از حد در برخی فعالیتهای علمی در کنار کمی توجه به امر پژوهش و سرمایهگذاری نامناسب، تهدیدهای مرتبط با امر آموزش محسوب می شوند. اصولا تمامی زمینههایی که ضعفهایی در آنها وجود دارد نظیر پایین بودن بهره مندی از حق شهروندی یا فرهنگ رانندگی و نیزکمی رعایت موازین زیستمحیطی، ارتباط مستقیمی با فقر آموزشی ما دارند؛ یعنی پیشرفت، بدون آموزش و پرورش قوی و مبتکر ممکن نخواهد بود.حال به وضعیت وزارتخانه مذکور و شرایط معلمان جامعه توجه کنید. آنچه خوبی و بدی از جوانان و نوجوانان امروز ایران سراغ دارید محصول نظام آموزشی ماست. در بسیاری از زمینهها ما نمیدانیم که نمیدانیم و چون ناآگاهیم دلیلی برای توجه به آموزش و کسب دانش احساس نمیکنیم.
ب- خانواده سالم برای جامعه سالم
مطمئن باشید اگر خانواده سالم نداشته باشید نمیتوانید جامعه سالم داشته باشید. اجازه دهید دوباره مثال بالا را تکرار کنیم. دختران و پسرانی که در سطح جامعه میبینید محصول خانوادههای ما هستند. بیشتر آنها ثمره ازدواجهای پس از انقلاب هستند یعنی دانشآموزان و دانشجویان امروز ما حتی یک روز از زمان طاغوت را درک نکردند اما چرا در برخی از موارد با فرهنگ حاکم بر فضای پیش از انقلاب همگونتر به نظر میرسند؟ شاید علت آن باشد که در بسیاری از امور تکلیف برای خانوادههای ما نیز معلوم نیست.دوستی میگفت: یک مطلبی درباره چگونگی شادمانی در مراسم عروسی بنویسید. بنده خدایی از همکاران ما که بسیار هم مذهبی است مراسم عروسی فرزندش به گونهای رقم خورد که پدر عروس از خجالت و شرم، مجلس را ترک کرد. چرا؟ چون در طول دو دهه گذشته برای شادمانی کردن خانوادهها فکر نکردهایم. برای مدیران ارشد ما خانواده همان است که خودشان دارند و میپسندند، در حالی که یکی از تاثیرات عصر ماهوارهها، تنوع مباحث مربوطه به همه اعضای خانواده در اقشار مختلف جامعه است. هرچه ضعف و کاستی در جامعه مشاهده میکنید، مطمئن باشید که چندین برابر آن در خانوادههای ما وجود دارد. هیچ بزهکاری را نمیتوان یافت که از خانواده موفقی برخوردار باشد چرا که یکی از هدفهای تعریف شده خانواده تربیت نسل منضبط، پرکار و باایمان است.
جIT - برای گردش و انتقال اطلاعات
نمیتوان رسانهها را بست و مبادی ورودی و خروجی اطلاعات را محدود کرد و توقع پیشرفت و یک گام به جلو برداشتن را داشت. هزاره سوم، عصر انفجار اطلاعات است. در این شرایط محدودیت بی منطق و مغایر شاخص های جهانی و اتخاذ یک سیاست انقباضی در برابر گسترش اطلاعات، برداشتن یک گام به عقب است. اگر با خاموش کردن و یا مصادره رایانه فرزندان فکر میکنید که میتوانید او را از رفتن به سوی آنچه که شما نمیپسندید منصرف کنید، بدانید که سخت در اشتباه هستید! چگونه میتوان برای رسیدن به موفقیت امیدوار بود، زمانی که مقابل فرایند چرخش اخبار و اطلاعات محدویت قائل میشویم یکی از نشانههای توسعه، سنجش میزان تحمل در برابر صداهای متعدد و مخالف است. رسانههای دیداری، شنیداری، چاپی و دیجیتالی ابزار این گردش اطلاعات هستند. عصر پدرسالاری و مخالفت با مدرسه رفتن بچهها گذشته است. فطرت بشر در جهت حقیقتطلبی و جستجوگری است. پس به همین خاطر انسانها دوست دارند بیشتر بدانند. ظهور و بروز روحیه استعمارگری در کشورهای سلطهگر یکصد سال اخیر را برای کشور ما به گونهای رقم زد که ما آموختیم همواره دسته دوم و در پس کشورهای صاحب تکنولوژی و دانش حرکت کنیم اما اکنون یک فرصت تاریخی برای جبران رنجها و عقبماندگیهای نسلهای گذشتهمان ایجاد شده است. بیشتر حرفزدن و کمتر کار کردن موجب میشود تا ما همچنان در جا زده و فرصت تاریخی توسعهیافتگی را از دست بدهیم. فراموش نکنیم که بدون اهتمام به امر آموزش در سطح ابتدایی ، متوسطه و عالی، خانواده و IT ممکن نیست بتوانیم به هیچ چشماندازی دست پیدا کنیم و اگر امروز کودکانمان آنگونه که میخواهیم نیستند، بدانیم که به طور یقین در یکی از این سه ضلع مثلث اسرارآمیز، ضعف داشتهایم